دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

من می نویسم!پس هستم!!!

هفته ی شلوغی بود! پر از حس عذاب وجدان از اینکه روزهای فرد را در کنار بچه ها غذا نخوردم . تقریبا می شود گفت که روزهای فرد را گرسنه ماندم. و روزهای زوج را هم از خستگی قادر به نشستن درست و حسابی بر سر سفره نبودم! اوضاع را ساماندهی می کنم انشاالله! نهایت ترافیک کاریمان را تا آخر این ماه کم می کنم اگر خدا بخواهد. دلم برای اینجا و نوشتن از بچه ها تنگ شده است! من دنیایم را برای خودم نگه می دارم. ************************* خرید مدرسه ی بچه ها تقریباً تمام شده است. امروز هم طرح انتخاب کردم برای بند پاک کن دختر دومی. و باید بافت جاتراشی را هم شروع کنم. و یک عروسک برای کیفشان. شلوار پیش ب...
22 شهريور 1393

کتابهای خوشبو!

    دیروز کتابهای سال هفتم را برای دختر بزرگه خریدم. از زمانی که به خانه رسیدم تند تند کارهایم را انجام دادم تا بتوانم بنشینم و کتابها را به رسم دوران دانش آموزی ام ورق بزنم! با شوق ورق می زدم و کتاب را جلوی بینی ام می گرفتم و ورق ها را از زیر انگشتانم رد می کردم تا هوایی که استشمام می کنم با بوی برگه های کتاب در نفسم بپیچد! پرت می شدم به سالها قبل! به تابستانهایی که از این زمان به بعد ، دسته ی کتابهای مدرسه ام و کیفم ، کنار رختخوابم بود و کار هر شبم این بود که یک بار دیگر کیفم را با وسایلش بازبینی کنم و کتابها را ورق بزنم و ببینم که امسال چه مطالبی می خوانیم. و بعد تا زمانی که خوابم ببرد در ر...
11 شهريور 1393

امامزاده صالح

جمعه ی هفته ی قبل و یک گردش یک روزه به محل مورد علاقه من ؛ امامزاده صالح!             کنار هم بودیم... قدم زدیم؛ کنار حوض زیبای امامزاده ایستادیم و از نسیمی که از روی فواره ها می وزید غرق در لذت شدیم ؛ دستبند و گردنبند و تسبیح دیدیم ؛ فلفل دلمه ای و انواع سبزیجات یکه چین شده و سلفون کشیده دیدیم ؛ ترشیجات و آلوچه و لواشک دیدیم ؛ و من در هوای همین لذتهای کوچک نفس کشیدم! روز خوبی بود...         ...
9 شهريور 1393

تکنولوژی!

دخترکم وقتی در تکنولوژی خیالی اش غررررررررق می شود!       آنچنان با لپ تاپش تایپ می کند ، و آنچنان با صفحه لمسی گوشی اش کار می کند، که گاهی وقتها مدتها نگاهش می کنم و فکر می کنم به اینکه کاش می دانستم در خیالش چه می بیند در این وسایل !!!   ...
25 مرداد 1393

کیف تبلت...

یکی دیگر از بافتنی های ماه رمضانی:       کیف تبلتی که ابتدا برای دختر بزرگه بود و بعد از اینکه تبلت دختر دومی به رحمت خدا رفت و تبلت دختر بزرگه به دختر دومی بخشیده شد ، به دختر دومی بخشیده شد!   اول: توضیح:بافت کشبافت دو تایی با تزیین گل بافتنی و ساقه دوزی و دوخت کامدای یوموش قهوه ای به جای خاک! در اینجا گل ، هم نقش تزیین را ایفا می کند و هم نقش دکمه برای بستن در کیف!(اوج مصرف بهینه!!!)   دوم: سارافون دختر دومی تمام شد و به زودی عکس گذاشته خواهد شد.   سوم: شال و دستکشی که قبلا برای خودم بافته بودم ، آورده ام برای دوخت مروارید و...
21 مرداد 1393

شرح حال!

ما خوبیم. منظورم من و دخترک هستیم. من زنده ام. هنوز جان در بدن دارم! هفته قبل در چنین روزی شروع کردیم و حالا به نتایج بسیار خوبی رسیده ایم. دخترک تا حدود 98 درصد به خودش مسلط است. شبها هم همچنین! و از مزایای 4 روز تعطیلی ام و گوش به زنگ بودن تکمیل شدن پازلم بود. با خوم گفتم من که باید نیم خیز باشم برای دویدن به سمت مکان مزبور! پس در این نیم خیز بودن یک کار مفید هم کرده باشم. و این پازل در حالت دوزانو و نیم خیز نشستنِ من تکمیل شد:     به قول دخترک: "این منم ، این تویی!" از میزان شباهت دخترک و دختر بچه ی این پازل ، می توان به میزان شباهت من و این...
15 مرداد 1393