ماه رمضان هم تمام شد! دیروز با دختر بزرگه و دختر دومی به نماز عید رفتیم و خستگی یک ماهه مان در آمد. پس از برگشتن و صرف صبحانه به اتفاق خانواده ، ماموریت غیر ممکن 3 (پروژه از پوشک گرفتن!) را در مورد دخترک آغاز نمودیم. (در راستای امتداد ماموریت غیر ممکن 1 و 2 ) خدا را شکر تا به حال بد پیش نرفته ایم. اما هنوز به مرحله آگاه کردن خودجوش از طرف دخترک نرسیده ایم. فعلا جان در بدن دارم. ولی به محض خوابیدن دخترک چنان آرامشی برمن مستولی می شود که نگو و نپرس. با وجود اینکه تمامی تدابیر امنیتی برای هنگام خواب دخترک اندیشیده شده است (از قبیل یک لایه مشمع با متراژ بالا و یک عدد پتو و بازبینی...