دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

دلسوزی

    با دو تا دختر کوچکترها می رویم خرید و دختر دومی برایم در راه حرف می زند. -"مامان این آقای ...(سرایدار جوان مدرسه) چقدر بدبخت و بیچاره ست.دلم انقدر براش می سوزه.نگاش می کنم ناراحت میشم." =چرا مامان ؟ -"آخه مامان همش سرش درد می کنه.همیشه سرش بسته ست.چشماش همیشه میخواد بسته بشه.ولی هیچ کس رعایتش رو نمی کنه.همه بهش کار می گن.مجبوره حیاط رو تمیز کنه. هیچکس بهش نمیگه برو یه دقیقه بخواب تا سرت خوب شه.خیلی بدبخته مامان!"   توضیح: آقای ... (سرایدار جوان مدرسه) همیشه برای در امان ماندن از سرمای زمستان هدبند سیاه رنگش را تا بالای چشمش می کشد.و به خاطر بادی که می خورد به چشمهایش وقت موتورسوا...
11 دی 1393

نظریه های دختر دومی!

    دختر دومی کلافه از دست دوستش که در مورد آبنبات آوردن به مدرسه به او تذکر می داده ، دارد وقایع جاری شده بینشان را توضیح می دهد. و در این بین می گوید: "مامان دیگه می خواستم بهش توهین کنم.ولی پشیمون شدم!"   --------------------------------------------------------------------------------------------------   با دختر ها مشغول جمع کردن اتاقشان هستیم. دختر دومی می پرسد: - مامان به نظرت دختر بزرگه تا من برم دانشگاه ازدواج کرده؟ = نمیدونم - حالا شایدم نخواد ازدواج کنه و بخواد بعد از دانشگاه کار کنه و پول در بیاره.هان؟ = اره خوب شاید! - ولی به نظر من ا...
17 آبان 1393

شال و کلاه عروسکی

بعد از کلی سر و کله زدن با خودم جهت بافتن و نبافتن کلاه و شال با نخهای فعلی برای دختر دومی ، و بعد از کلی عوض شدن نظراتم به صورت یهویی! جهت مدلی که به شال و کلاه می دادم ، بالاخره شال و کلاه و دستکش دختر دومی بافته شد:       قرار بود یک هدبند ببافم رنگ فرم مدرسه اش. دختر دومی کاموای طوسی رنگ را نپسندید و مدل هدبند را هم نپسندید. شروع کردم به بافتن کلاه! نخ زیاد آمد و گفتم یک دستکش هم ببافم:       دوباره نخ زیاد آمد و تصمیم گرفتم یک شال هم ببافم. اما برای اینکه نخ زیاد نبود ، و برای اینکه یک شال جمع و جور بافته شود ، با خودم قرار گذاشتم که یک شال...
7 آبان 1393

مامان قلابی!

دختر دومی از خواب بیدار شده است و با حول و عجله ، وسایل مدرسه اش را جمع می کند و به اتاقم می آید. می گوید خواب بد دیده ام! آرامَش می کنم و حواسش را پرت می کنم. ساعتی بعد که مشغول شستن ظرف ها هستم کنارم می آید و خوابش را تعریف می کند: "خواب دیدم رفتیم خونه ی جدید. من و خواهر بزرگه خیلی خوشحال بودیم از اینکه اینجا اومدیم. ولی هر چی دنبال تو گشتیم تو نبودی." انگشتهایش را دور گیجگاهش می چرخاند و از من می پرسد: "می فهمی که چی میگم؟تو اصلا نبودی! متوجه میشی؟" و من متوجه می شوم که من احتمالا اصلا در قید حیات نبوده ام!!! "من و خواهر بزرگه کلی دنبالت گشتیم! بعد دیدی...
22 مهر 1393

خواب و همش خواب و همش ...

بدون شرح:                 این که می نویسم شرح نیست! یک سوال است!!! از خودم البته... چه کسی یا چه چیزی دختران من را مجبور می کند تا بدین گونه با سختی و مشقت کنار یکدیگر بخوابند؟ ...
17 مهر 1393

بععععله!

    دخترک مشغول خوردن صبحانه است. چای در گلویش می پرد و سرفه می کند. می گویم: "آخ!" دوباره سرفه می کند و دوباره تکرار می کنم. خیلی جدی می گوید:"مامان نَمیگن آخ که!میگن عافیت باشه!"   ------------------------------------------------------------------------------------------ صبحانه اش را می خورد و می گوید: "مامان تموم شد!" می گویم : "نوش جانت!" می گوید:"مثل بابام باید بگی بوگو الهی شکر!"   --------------------------------------------------------------------------------------------   ساعت ده ...
9 مهر 1393

روز اول مهر 1

به سلامتی روز اول مهر امسال هم برگزار شد! و من با تاخیر یک هفته ای مشغول ثبت لحظات آن روز هستم. روز اول را در دو نوبت صبح و بعد از ظهر ، دختر ها را به مدرسه بردم.  مراسم و رسومات هر ساله که همانا از زیر قرآن رد شدن توسط مادر است هم برگزار شد! امسال در دو نوبت! بنده ی خدا مادر دو بار سینی آب و قرآن به دست ، دختر ها را راهی کرد.و صد البته که مبالغ روز اول مهر هم به ایشان هدیه داد!   این هم دختر دومی با مشتی که حاوی هدیه مادر است و به من تحویل داده نمی شود به هیچ وجه ممکن!!!     دختر دومی بسیار نگران بود که مبادا معلمش را نشناسد و مبادا که صفش را پیدا نکند و مبادا... ک...
7 مهر 1393

وسایل مدرسه ای مهر 93

امسال برای  پست روز اول مهر تنبل شده ام! در این لحظه که اینجا نشسته ام ، دختر بزرگه را به مدرسه برده ام و مشغولم برای پست گذاشتن و آماده کردن دختر دومی جهت رفتن به مدرسه. دختر دومی امسال چرخشی است و امروز از قضا بعد از ظهری است! این یعنی خوش شانسی من که می توانم در روز اول مدرسه کنار هر دو دخترم باشم! و اما وسایل امسال:   بند پاک کن دختر دومی:     ظرف آشغال تراش: (طبق معمول با ظرف کمپوت آناناس!!!)     کیف و کفش دختر دومی:     کیف و کفش دختر بزرگه:     وسایل دختر دومی:   ...
1 مهر 1393