دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

افکار رنگی

دو شب قبل با دختر ها مشغول دیدن تلویزیون بودیم. یکی از شخصیت های داستان غرق در افکارش بود و طبق هر سریال و فیلم دیگری افکارش هم به صورت فیلم نمایش داده می شد. دختر دومی که داستان را دنبال می کرد گفت: "مامان! چرا اینا تصویری فکر می کنن و ما نمی تونیم تصویری فکر کنیم؟ من هر چی سعی کردم نشد. فقط وقتی قبل از خواب فکر می کنم ، یا اگر چشمام رو ببندم و فکر کنم ، یه کمی می تونم تصویری فکر کنم. ولی مثل اینا تصویرام پر رنگ نیست!"   و من مانده بودم که ار تکنیک های فیلمسازی برایش بگویم یا از سیستم تفکر انسان ؟ گاهی دختر ها چه سوالات سختی از منِ مادر می پرسند!   و احتمالاً اینجا هم هن...
14 دی 1392

بعد از ظهر سگیِ سگی

وقتی یک بعد از ظهر جمعه حسابی عصبانی باشی؛ وقتی یک گرد و خاک حسابی کرده باشی به خاطر بد نوشتن و بد خط نوشتن دختر دومی ؛ وقتی یک ساعت باشد که سکوت مطلق شده باشی و جواب هیچ کس را ندهی ؛ و تمام حس های نا امید کننده به تو هجوم آورده باشد ؛ آن وقت است که این حسابی حالت را جا می آورد:               آن وقت است که می فهمی پچ پچ های دخترها با هم و سرک کشیدن از لای در اتاق چه معنی داشته است.   و گلهای زردی که همسان بلوز خودت روی زمینه ی بنفش نشسته است، و دامنی که تبدیل به شلوار شده است؛ می گوید که در آن لحظه دل دخترت  ...
23 آذر 1392

سالهای دور از خانه!

    چند وقتیست که از شروع سریال "سالهای دور از خانه" گذشته و من و دخترها هر شب این سریال را پیگیری می کنیم. دختر ها که به شدت درگیر این روحیه خستگی ناپذیر اوشین هستند با او بسیار  همذات پنداری می کنند. وقتی به دختر دومی گفتم که اوشین هم مثل تو 7 ساله است با دهان باز نگاه میکرد!  به شوخی به دختر دومی میگفتم ما هم تصمیم داریم تو را برای آوردن برنج بفرستیم بچه داری! و اینگونه بود که دختر دومی با هر جمله ای که بالا دستیهای اوشین به او تحمیل میکردند به سرعت میگفت:"من نمیرم کار کنم برنج بگیرم ها!" حتی دقایقی بعد هم که به او گفتم شوخی کردم باز هم با هر ناملایمتی که با اوشین میشد تاکید می...
17 آذر 1392

جشن پایان سال پیش دبستانی

امروز جشن پایان سال دختر دومی برگزار شد. روز خوبی بود.یک جشن مختصر و اهدای لوح پایان دوره پیش دبستانی. دخترم دوباره لباس مهندسی پوشیده بود. و در آن شلوغی و سر و صدا اصلاً نمیشد فهمید خوشحال است یا کلافه!             امروز کارنامه کلاس پنجم دختر بزرگه را هم گرفتم. تمام نمره ها "خیلی خوب" بود.این طرح توصیفی بسیار مسخره است! اگر سیستم آموزشی مثل قبل بود الان دختر بزرگه هم باید در جشن فارغ التحصیلی دوره ابتدایی می بود. ولی حالا انشااله میماند برای سال آینده!       5 سال پیش در چنین روزهایی در جشن پیس دبستانی دخ...
17 آذر 1392

تست سنجش کلاس اول

      دیروز ، دوشنبه ، بیست و یکم خرداد ماه دختر دومی را برای سنجش بردم و به سلامتی کار سنجشش هم انجام شد و تحویل مدرسه داده شد! دیگر تا اول مهر کاری نمانده برای دختر دومی. فقط آخر این ماه باید دختر بزرگه را ثبت نام کنم. و استراحت و انتظار برای سال تحصیلی آینده ان شاالله!     دختر دومی قبل از انجام سنجش در مدرسه!     دختر دومی شب قبل سوال میکرد که سنجش چگونه است؟ برایش توضیح دادم :راجع به درک مفهوم بالا و پایین،زیر و رو ،چپ و راست و ...   دوباره گفت:من دست چپ و راستم را اشتباه می کنم گاهی. برایش گفتم:" دستی که مینویسی ، دست...
17 آذر 1392

وظیفه شناسی!

    ششمین روز ماه رمضان هم گذشت. به همین زودی ... و بر همگان واضح و مبرهن است که به چه سختی ... آن هم در این گرما!   امشب موقع افطار که پدر هنوز به خانه نیامده بود ،  دختر بزرگه به من می گوید: " مامان اگر انیمیشن تهران 1500 رو سینما برنداشته بریم ببینیم." گفتم میپرسم ببینم هنوز هست یا نه؟ دختر دومی بسیار جدی در حالیکه سرش به خوردن افطاری بود ، گفت: "من که نمیتونم بیام.خودتون برید." متعجب پرسیدم:"چرا؟" در حالیکه هنوز سرش پایین بود گفت:"شوهرت!" گفتم :"یعنی چی؟" سرش را بلند کرده و به من نگاه میکند و می گوید: "اصلاً حواست به شوهرت هست...
17 آذر 1392

برنامه ریزی دختر دومی!

  لیست مسافرت دختر دومی را یادتان هست؟ دیروز صبح ساعت 7 که بیدار شدم ؛ خواب آلود خودم را به اتاق دختر ها کشاندم برای بیدار کردن دختر بزرگه ،جهت کلاس دوشنبه های مدرسه. همین طور که مشغول بیدار کردن دختر بزرگه و حرص خوردن از سنگینی خوابش بودم ، دیدم بالای سر دختر دومی یک برگه برنامه ریزی برای فردایش هست. خلاصه در آن وقت صبح که تنها دو ساعت از خوابم گذشته بود فقط ، از برگه اش عکس انداختم و بعد که بیدارشد خودش برنامه اش را توضیح داد! این برنامه ریزی دختر دومی بود:       و این هم توضیحات دخترم:     از چپ به راست: اول کامپیوتر ، بعد کتاب ت...
17 آذر 1392

دختر با سواد من!

امروز دختر دومی اولین حرف از حروف الفبای فارسی را یاد گرفت. آ  ا همان که در این 34 سالی که از خدا عمر گرفتیم ، سرگیجه مان داد از بس اسم عوض کرد. آ با کلاه.....ا بی کلاه آ اول .....ا دوم آ غیر آخر .....ا آخر آ بزرگ .....آ کوچک و حالا در سال 1392 ، همزمان با کلاس اولی شدن دختر دومی ، دریافتیم که این حرفِ پر حرف و حدیث ، نامِ « آ  اول و   ا  غیر اول « را برای خودشان برگزیدند. تا دخترک هم خدا بزرگ است. دختردومی امروز خوشحال و خندان از با سواد شدنش به خانه آمد. و طفلک نمیدانست 31 حرف دیگر تا با سواد شدن فاصله دارد!     و داستانی تعریف ...
17 آذر 1392