دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

خواب و همش خواب و همش ...

بدون شرح:                 این که می نویسم شرح نیست! یک سوال است!!! از خودم البته... چه کسی یا چه چیزی دختران من را مجبور می کند تا بدین گونه با سختی و مشقت کنار یکدیگر بخوابند؟ ...
17 مهر 1393

بععععله!

    دخترک مشغول خوردن صبحانه است. چای در گلویش می پرد و سرفه می کند. می گویم: "آخ!" دوباره سرفه می کند و دوباره تکرار می کنم. خیلی جدی می گوید:"مامان نَمیگن آخ که!میگن عافیت باشه!"   ------------------------------------------------------------------------------------------ صبحانه اش را می خورد و می گوید: "مامان تموم شد!" می گویم : "نوش جانت!" می گوید:"مثل بابام باید بگی بوگو الهی شکر!"   --------------------------------------------------------------------------------------------   ساعت ده ...
9 مهر 1393

وسایل مدرسه ای مهر 93

امسال برای  پست روز اول مهر تنبل شده ام! در این لحظه که اینجا نشسته ام ، دختر بزرگه را به مدرسه برده ام و مشغولم برای پست گذاشتن و آماده کردن دختر دومی جهت رفتن به مدرسه. دختر دومی امسال چرخشی است و امروز از قضا بعد از ظهری است! این یعنی خوش شانسی من که می توانم در روز اول مدرسه کنار هر دو دخترم باشم! و اما وسایل امسال:   بند پاک کن دختر دومی:     ظرف آشغال تراش: (طبق معمول با ظرف کمپوت آناناس!!!)     کیف و کفش دختر دومی:     کیف و کفش دختر بزرگه:     وسایل دختر دومی:   ...
1 مهر 1393

حلوااااااا

دو جمعه ی اخیر از تعطیلی استفاده کردم و حلوا پختم. حلوای ماه رمضان دل آدم را حال می آورد! بوی آرد تفت داده شده که از آشپزخانه بلند می شود و در خانه می پیچد ، بچه ها ذوق کنان در آشپزخانه سرک می کشند و مقدار حلوا را تخمین می زنند. و دختر دومی هم که همیشه پایه است برای تزیین حلوا!   حلواهای جمعه گذشته که جهت سلیقه ی همسر زیادتر تفت داده شد:           و حلواهای این هفته که جهت دل خواهرِ همسر کمتر تفت داده شد: (تا این حد خواهر شوهر ذلیلم من!)         و دختر همیشه حاضر در صحنه ی من! ...
21 تير 1393

تله پاتی...

این ایده از دوسالگی دختر دومی کلید خورد و در دو سالگی دخترک ادامه یافت. و تعجب می کنم از اینکه روح دخترک هم از ایده ی اجرا شده ی خواهرش در 5 سال قبل خبر نداشت. آیا یک تله پاتی بین دختر های من برقرار است؟   5 سال قبل و بلایی که دختر دومی بر سر صندلی در آورد:       دیشب و بلایی که دخترک بر سر باقی مانده ی صندلی! در آورد:       چه بگویم؟!!!   ...
16 بهمن 1392

یک صبح زمستانی

ساعت 8 صبح بعد از رفتن دخترها به مدرسه! و دخترک که هر چه اصرارش کردم بخوابد نخوابید. و اصرار داشت که: "مامانون!من پوچواَم!بینین!"(مامان جون!من پا شدم!ببین!) و با اصرار چشمهایش را نشان می داد که که مثلاً خالی از خواب است ولی از شدت خواب تنگ و پف کرده بود. خلاصه خواهر ها را روانه کرد و مامان را مشایعت کرد به کار روزانه ی هول هولی قبل از رفتن به سر کار! بعد از کمی ،وقتی می بینم نه جوابی به شعر های من می دهد و نه با "عزیز" درد دلی می کند :     می بینم که بععععععععععله! دخترک کنار سطل برنج خوابش برده است!     ♥صبح ها که می خواهم دخترک را ببرم خانه مادر...
8 بهمن 1392

روزهای بیماری!

 جماعت بانوان خانه مان بیمارند. سه تایمان سرماخورده ی ویروسیِ خفن و یکی سرماخورده سبک تر.(دختر دومی) به نوبت سرفه می کنیم و از دردی که در ریه هایمان می پیچد می نالیم. به ضرب دو تا آمپول و قرص های ساعت به ساعت و رنگ به رنگ خودم را سر پا نگهداشته ام تا بتوانم به دخترها برسم. امروز مدرسه تعطیل بود. دختر دومی زیاد بدحال نیود ولی خوب می توانست ویروس را به کلاس سوغات ببرد و کلی بچه را گرفتار کند. و برای همین او هم نرفت. و این هم حال و روز دخترک که از همه مان بد حال تر است و تبدار تر!     عکس متعلق به وقتیست که شب تا صبح از شدت تب نخوابید و مهمتر از تب برایش آبریزش بینی...
14 دی 1392

دوران نقاهت و کاردستی

  کاردستی علوم دختر دومی برای رنگهای طبیعی:       رنگها: لبوی تازه(گلها،قلبها،پرنده ها)-زعفران(خورشید ، وسط گلها)-زردچوبه(گلهای کناری)-سبزی تازه(سبزه های زمین)-چای(کوه ها)       حال همگیمان بهتر است. دخترها  تبشان قطع شده است و فقط سرفه هایمان باقی مانده است. و من همچنان سرنگ به دست و قاشق به دست هستم . یا دارم با سرنگ شربت اندازه می کنم برای دخترک، یا مشغول مخلوط کردن شربت با آبمیوه هستم برای دختر دومی، یا مشغول خرد کردن قرص در قاشق و مخلوط کردن آن با آب هستم برای دختر دومی و دخترک، یا مشغول یاد آوری کپسول ها و قرصهای دختر ب...
14 دی 1392

آرشیو تکانی

من یک مادر نوستالژی باز هستم. از آن مادر هایی که از تفریحات سالمم این است که بدانم دخترهای دیگرم در همین سن و سال ، هر کدام چطوری بوده اند. از محسنات عکاسی پی در پی و مدام از بچه ها و زیر و رو کردن چند وقت یکبارشان همین است که ناگهان عکسهایی پیدا میکنی که برای هر سه دخترت تکرار شده و از قضا همه تقریبا در یک دوره سنی هستند و لذتی مضاعف میبری از این نوستالژی بازی!   دو روزیست که دوباره غرق عکسهای این چند سال کودکی دخترها هستم . و این از همان نمونه های تکرار لذت بخش است:   دختر بزرگه     دختر دومی:     دخترک:     ...
17 آذر 1392