ماجرای این بافتنی پر ماجرا این است که: جانم برایتان بگوید که ما دو تا کاموا از روزگار دیرین داشتیم که باقی مانده از لباس دختر بزرگه بود و شال پدر شوهر عزیز! بعد از قرنی به خودمان بها دادیم و گفتیم این کامواها را برای خودمان شال ببافیم.شکل نیم شنل! دست به کار بافت که شدیم و رنگها که در کنار یکدیگر آمد ، به دلمان افتاد که این رنگها به ما نمی آید! پس یک اندازه گیری برای دختر دومی کردیم و بافتنی نیمه کاره را تغییر کاربری دادیم به یک دامن برای دختردومی! دوباره مشغول شدیم با یک انگیزه جدید. و گاه و بیگاه دختر دومیمان را در این دامن تصور می نمودیم و کیف می کردیم! که ناگهان دختر دومی پرده از رازی هولناک برداشت که:...