نرم نرمک می رسد اینک بهار!
بهار کم کم به خانه مان پا می گذارد!
به رسم خوشامد گویی به مهمانِ عزیزِ هر ساله ؛
خانه را به هر جان کندنی که بود تمیز کردیم و فرش ها را با هر خون جگر خوردنی که بود تحویل گرفتیم و پهن کردیم ؛
وسایل را از 10 شب که به خانه رسیدیم تا 3 صبح چیدیم؛
و روز بعدش هم جمع کردیم و جابجا کردیم و گردگیری و دستمال کشی کردیم و خلاصه داخل خانه را تکاندیم.
فقط مانده است راه پله و حیاط و کمی خورده کاری .
و فکر کردن و تصمیم گرفتن برای هفت سین و کارهای قبل از سال تحویل و عید.
هنوز تصمیمی برای رنگ سفره و شکل سفره نگرفته ام.
هر چند که هر سفره ای بیندازم مثل هر سال ساده است ان شاالله!
از بهار بوی ماهی قرمزش در خانه مان پیچیده است.
با دختر دومی رفتیم و ماهی قرمز که نه ، ماهی سفید و قرمز های امسالمان را خریدیم و ذوق کنان به خانه برگشتیم.
پانزده روز دوم ماه اسفند ماه نفس گیر است و مزه دار.
روح زندگی در این پانزده روز در تمام وجودم جاریست.
پانزده روز انتظار تا بهار.
این پانزده روز را بسیار بیشتر از روزهای عید حتی دوست می دارم.
گوارای همه مان باد!
ان شاالله!