اولین مراسم روز مادر 93
از چهارشنبه شب مهمان خانه ی خواهر بزرگه شدیم.
بعد از یکسال!(میخواهم بگویم که من چقدر آدم زرنگ و پر جنب و جوشی هستم!)
بار و بندیل را جمع کردیم و رفتیم دو تا کوچه آنطرف تر ، تا خانه ی خواهرمان باشیم.
و از آنجا که دو تا خواهر ها در یک ساختمان و در جوار یکدیگر زندگی می کنند ، جمعمان حسابی جمع بود!
از دو سه روز قبل دختر بزرگه به شکل بسیار محسوسی با پدرش در گوشی و پچ پچ گونه حرف می زدند.
و ما هم که روز مادر را نزدیک می دیدیم ، به روی خودمان نمی آوردیم.
و حتی آن روزی که دختر بزرگه انگشترش را به آشپزخانه آورد و بی مقدمه شروع کرد به صحبت کردن در مورد سایز انگشتر و مدل انگشترش ، و خواهان تست کردن اندازه ی انگشترش از طرف من شد ، باز هم به روی خودم نیاوردم که من تا ته دستش را خوانده ام.
خانه خواهر هم متوجه رفت و آمد ها و در گوشی حرف زدن های دختر بزرگه و دختر خواهر شدم.
و باز خودم را زدم به کوچه علی چپ!
پنجشنبه شب ، یک مراسم کوچک گرفتند دختر ها برای من و خواهر دومی و به ما کادو دادند و کیفورمان نمودند!
و چه اشکها که آن شب ریخته نشد.
هم از طرف خواهر دومی که دلش بسیار گوشی اندروید می خواست (آن هم محض گل روی اینستاگرام و پیج های جواهر آلاتش!) و البته این خواسته توسط دختر و پسرش محقق شده بود.
و هم از طرف دختر دومی که گم شدن نامه ی روز مادرش را بهانه کرده بود و در حقیقت از دختر بزرگه دلخور بود که چرا در دادن کادو مشارکت داده نشده است!
با یک زنگ به معلم و اطمینان از اینکه نامه ها در کلاس است و گوشه و کنایه های من مبنی بر اینکه چه چیزهایی دوست دارم و فعلاً نمی توانم بخرم و کاش کسی پیدا می شد تا آن را برایم بخرد ، ختم به خیر شد!
و در این میان شوهر خواهر هم یک گوشی با سیم کارت و همسر گرامی هم یک ادکلن از طرف بچه هایشان کادو گرفتند به مناسبت روز پدر.البته بسیار زود هنگام!
شب خوبی بود پنجشنبه شب!
ادامه مطلب...
کادوی دختر بزرگه و دختر خواهر به مامانی (مامان من)
کارت اهدایی از طرف دختر خواهر
کادوهای دختر بزرگه به دختر دومی و دخترک:
کادوی دختر بزرگه به دخترک:
کادوی دختر بزرگه به دختر دومی:
کادوی روز پدر از طرف دختر بزرگه:
کادوی دختر بزرگه به من:
که رنگ نگین انگشتر را نپسندیده بود و کادو شد این: