من می نویسم!پس هستم!!!
هفته ی شلوغی بود!
پر از حس عذاب وجدان از اینکه روزهای فرد را در کنار بچه ها غذا نخوردم .
تقریبا می شود گفت که روزهای فرد را گرسنه ماندم.
و روزهای زوج را هم از خستگی قادر به نشستن درست و حسابی بر سر سفره نبودم!
اوضاع را ساماندهی می کنم انشاالله!
نهایت ترافیک کاریمان را تا آخر این ماه کم می کنم اگر خدا بخواهد.
دلم برای اینجا و نوشتن از بچه ها تنگ شده است!
من دنیایم را برای خودم نگه می دارم.
*************************
خرید مدرسه ی بچه ها تقریباً تمام شده است.
امروز هم طرح انتخاب کردم برای بند پاک کن دختر دومی.
و باید بافت جاتراشی را هم شروع کنم.
و یک عروسک برای کیفشان.
شلوار پیش بندی دخترک هم رو به اتمام است.
مانده است کمر و پیش بندش که تا آخر هفته انشاالله با تزییناتش تمام می شود.
کلی بافتنی دارم برای بافتن.
دست می خواهد و وقت!
ولی من به دانه دانه بافتنشان زنده ام!
*************************
نوشتم که بدانم و بدانید زنده ام و نفس می کشم هنوز!
و عاشق نوشتنم و هر روز در ذهنم برای اینجا می نویسم.
ولی وقت انتقال به این صفحه نیست.
دوستانم را هم از فیدلی دنبال می کنم.
و هر روز با نوشته هایشان نفس می کشم.