نظریه های دختر دومی!
دختر دومی کلافه از دست دوستش که در مورد آبنبات آوردن به مدرسه به او تذکر می داده ، دارد وقایع جاری شده بینشان را توضیح می دهد.
و در این بین می گوید:
"مامان دیگه می خواستم بهش توهین کنم.ولی پشیمون شدم!"
--------------------------------------------------------------------------------------------------
با دختر ها مشغول جمع کردن اتاقشان هستیم.
دختر دومی می پرسد:
- مامان به نظرت دختر بزرگه تا من برم دانشگاه ازدواج کرده؟
= نمیدونم
- حالا شایدم نخواد ازدواج کنه و بخواد بعد از دانشگاه کار کنه و پول در بیاره.هان؟
= اره خوب شاید!
- ولی به نظر من اشتباه می کنه.من که اگر به جاش باشم ازدواج می کنم.
اگر ازدواج کنه میتونه کلی با شوهرش حرف بزنه.اصلا حرفاشون تموم نمیشه.مثل شما و بابا.
ولی اگر آدم ازدواج نکنه مگه چقدر حرف داره که با مادرش بزنه؟
بالاخره یه روزی حرفای آدم تموم میشه دیگه.
همون بهتر که ازدواج کنه!
و من: