حس می کنم گاهی کمی گُنگم!
کم کم به روزهای تغییر و تحول نزدیک می شویم!
کارها در شُرُف انجام است در خانه ی جدید.
یک طرف کاغذ دیواری می چسبانند و طرف دیگر کابینت کار ، کابینت می زند.
یک طرف برقکار است و یک طرف نصّاب در و پنجره ها و یک طرف در حال سنگفرش کردن پارکینگ هستند!
خانه فعلیمان پر از بی نظمیست و جعبه های پر شده و خالی مانده!
و من بین پرده فروشی های مولوی و انتخاب رنگ پرده ها و کلید و پریز های لاله زار و نرده فروشی و هماهنگی با دکوراتور و انتخاب رنگ وسایل آشپزخانه و گرفتن لیست مایحتاج خانه جدید و نوشتن لیست کارهای انجام شده و کارهای مانده و پاییدن تقویم برای رصد روزهای تعطیل آینده و حرص و جوش خوردن برای هماهنگ شدن زمان اسباب کشی با تعطیلات و ...سرگردانم!
گاهی اوج می گیرم و پر از انرژی مشغول جمع آوری وسایل می شوم.
و گاهی با یک نگاه به وضع نا به سامان خانه و خستگی مفرط وعدم وجود هیچ توانی برای فعالیت ، از خیر بافتنی بافتن ظهر هم می گذرم و به خواب پناه می برم.
و صد البته که از خدا ممنونم بابت این همه لطفی که به من و ما روا داشته است!
همین که خانه ای عطا فرموده است تا بابتش حرص و جوشی همراه با ذوقی بسیار داشته باشیم ، دنیا دنیا سپاسگزارش هستیم!
آینه و قرآن خانه ی جدید را بردیم.
خداوند در این خانه خیر و خوشی و سلامتی و آرامش برایمان قرار دهد انشاالله!
برای مامان طهورا:
قرآن اهدایی ات را عشق است!
برای دوستانم:
لینک سایتی که دستور خمیر در آن بود به پست قبل اضافه شد!
التماس دعا!