دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

دل دخترهایم بهاری می شود! 92

دخترها خرید عیدشان را کردند. به دل خودشان و با سلیقه خودشان. غیر از دخترک که هنوز سلیقه اش با سلیقه من می چرخد! پایان سال 92 هم مثل سال 91 ، دل بچه ها شاد بود. با خرید لباس و خرید ماهی و سبزه ای که امروز خریدم. با کیف و کفش مشکی که دختر دومی بر خلاف اصرار فروشنده برای انتخاب رنگی شاد تر ، مشکی انتخاب کرد و ذوقش را کرد. با کفشی که دخترک تا 3 روز از پایش در نمی آورد. و شال و کفش و ... که دختر بزرگه با آن تیپ می زد جلوی آینه! با گردش بعد از ظهر دیروز که بردمشان برای دیدن سبزه و ماهی های شب عید! با وسایل هفت سینی که نشستیم دور هم و درستشان کردیم. با تخم مرغهای سفالی که سه تایی رنگشا...
29 اسفند 1392

چهارشنبه سوری 92

چهارشنبه سوری سال 92 هم به خوبی و خوشی تمام شد. بچه ها از بعد از ظهر به باغ خواهرها رفتند و من همه که تا 8 شب سر کار بودم و بعد با بابا به آنها و خواهر ها و برادر و خانواده هایشان ملحق شدم!       و دخترانم ، امسال هم یک کادو کوچک گرفتند از ما:       کادو دختر بزرگه:       کادو دختر دومی:       کادو دخترک:     خدا را شکر که امسال هم بودیم و خوش بودیم و سلامت! ...
29 اسفند 1392

حوالی همین روزها...

نظر شیدا جان من را به فکر سال قبل انداخت. پست های سال قبل را خواندم و خاطراتم تازه شد. کاش از اول زندگی ام وبلاگ داشتم! سال قبل همین حوالی:   سفره های هفت سین   تخم مرغ هفت سین   چهارشنبه سوری   دل دخترهایم بهاری می شود   سرگر می های دخترک   سال 1392   عیدی بچه ها به معلم ها       ...
17 اسفند 1392

سال 1392

یا مقلب القلوب و الابصار     یا مدبر اللیل و النهار     یا محول الحول و الاحوال     حول حالنا الی احسن الحال   سفره ای مسافرتی انداختیم بدون سبزه، ولی با دلهایی از عشق سبز بدون ماهی ،ولی  سرشار از نبض زندگی سفره مان خیلی چیزها کم داشت اما دور هم بودیم و نگاهمان با عشق به هم دوخته شده بود و لبانمان می خندید سفره مان سفره ای بود که در حد توان و امکانات از سلیقه بهره مند بود ولی برایمان دلنشین بود چون با هم بودیم و کنار هم!       و دختران بهاری ام ...
17 اسفند 1392

دل دخترهایم بهاری میشود!

عید دختران من در راه است. هرچند با تاخیر در دید و بازدید!البته به اندازه یک مسافرت چند روزه! اما بوی بهار در خانه و در دل بچه ها جا خوش کرده است!       و هر کس فکر میکند آن کفش پاشنه خیلی بلند برای خودم است سخت در اشتباه است!!!             کاش می شد برق چشمان دخترها را هم وقت خرید لباس ها تمام و کمال عکاسی کرد. و ذوقشان را با هر بار شنیدن نام سفره هفت سین. و تاکیدشان برای به یاد داشتن و برداشتن تخم مرغهایی که رنگ آمیزی کرده اند. کاش میشد ذوق این روزها را همیشه و همه سال در دلشان زنده نگهدارم. ...
17 اسفند 1392

چهار شنبه سوری

امروز رسما آخرین روز از سال 1391 است. چون از نظر من فردا یک روز مجهول است که نه از روزهای سال 1391 است و نه از روزهای سال1392. هم از روزهای سال91 است و هم از روزهای سال 92. خلاصه انگار از روزهای عمرمان نیست. امشب شب چهارشنبه سوری بود.دیشب مسافر داشتیم به مکه.   جایشان خالی و خوش به حالشان.پدر و مادرم رفتند مکه.در روزهایی که خودم غرق در نوستالژی مکه رفتنم هستم.   امشب طبق سنت هر ساله ام به بچه ها برای چهارشنبه سوری کادو دادم.یک کادو کوچک!       یک کاردستی که باید با شن رنگی قسمتهایش را پر کنند. این کادو دو مزیت داشت.هم خوشحالشان کرد و ...
17 اسفند 1392

نرم نرمک می رسد اینک بهار!

بهار کم کم به خانه مان پا می گذارد! به رسم خوشامد گویی به مهمانِ عزیزِ هر ساله ؛ خانه را به هر جان کندنی که بود تمیز کردیم و فرش ها را با هر خون جگر خوردنی که بود تحویل گرفتیم و پهن کردیم ؛ وسایل را از 10 شب که به خانه رسیدیم تا 3 صبح چیدیم؛ و روز بعدش هم جمع کردیم و جابجا کردیم و گردگیری و دستمال کشی کردیم و خلاصه داخل خانه را تکاندیم. فقط مانده است راه پله و حیاط و کمی خورده کاری . و فکر کردن و تصمیم گرفتن برای هفت سین و کارهای قبل از سال تحویل و عید. هنوز تصمیمی برای رنگ سفره و شکل سفره نگرفته ام. هر چند که هر سفره ای بیندازم مثل هر سال ساده است ان شاالله! از بهار بوی ماهی قرمزش در ...
16 اسفند 1392

سفر نامه نوروز 92

روز 30 اسفند ساعت 4 صبح حرکت کردیم و البته من و بچه ها تا صبح نخوابیدیم. خدارا شکر ترافیک نبود. یک خانه روستایی مد نظرمان بود و با تحقیق به قلعه رود خان رسیدیم و از طریق یک آشنا خانه را برای روز 30 اسفند تا 4 فروردین رزرو کردیم. با یک عالم دلشوره که خانه چه شکلی میتواند باشد به مقصد رسیدیم و البته با دلشوره ای بیشتر از اینکه مبادا به سال تحویل و چیدن سفره نرسم. خلاصه رسیدیم و من بعد از دیدن خانه و در تمام مدت اقامتمان در خانه به یاد سریال پس از باران بودم! خانه ای چوبی و قدیمی در جاده قلعه رودخان،19 کیلومتری فومن و 6 کیلومتری قلعه.       خانه ای بسیار دنج ب...
16 آذر 1392

سفر نامه نوروز 92 (2)

روز 4 فروردین باید خانه روستایی را تحویل میدادیم اما تصمیممان برای برگشتن عوض شده بود و خواستیم تا پنجم بمانیم.و از آنجایی که امکان تمدید زمان ماندن نبود تصمیم بر این شد که روز آخر را کنار دریا باشیم. دریای بندر انزلی را انتخاب کردیم و تا ظهر بندر انزلی رسیدیم. یک سوییت کنار دریا گرفتیم که پنجره اش رو به دریا باز می شد و باز هم کلی با صفا بود.     بندر انزلی شهر قشنگیست.از نظر من هر شهری که دریا داشته باشد شهر قشنگیست. و دریای بندر انزلی پر از مرغ ماهیخوار!     بندر انزلی با سوغاتی که برای اولین بار بود می دیدم.البته خودشان می گفتند این شیرینی سوغات کل شما...
16 آذر 1392