دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

شرح حال!

ما خوبیم. منظورم من و دخترک هستیم. من زنده ام. هنوز جان در بدن دارم! هفته قبل در چنین روزی شروع کردیم و حالا به نتایج بسیار خوبی رسیده ایم. دخترک تا حدود 98 درصد به خودش مسلط است. شبها هم همچنین! و از مزایای 4 روز تعطیلی ام و گوش به زنگ بودن تکمیل شدن پازلم بود. با خوم گفتم من که باید نیم خیز باشم برای دویدن به سمت مکان مزبور! پس در این نیم خیز بودن یک کار مفید هم کرده باشم. و این پازل در حالت دوزانو و نیم خیز نشستنِ من تکمیل شد:     به قول دخترک: "این منم ، این تویی!" از میزان شباهت دخترک و دختر بچه ی این پازل ، می توان به میزان شباهت من و این...
15 مرداد 1393

سرگرمی های دخترک!(2)

یکی دیگر از سرگرمیهای دخترک که دوام چندانی هم نداشت این بود:     این دوست کوچولو بعد از مهمانی هفته پیش خانه خاله،به دخترها هدیه شد.محض اینکه ما امسال به خاطر نداشتن جایی مشخص و رفتن به مسافرت ماهی نخریدیم و دخترها چنان با افسوس و حسرت به تنگ ماهی خاله که حاوی سه ماهی قرمز بود نگاه کردند که یکی از ماهی ها را صاحب شدند.   ما هم این مهمان کوچولو را در تنگ من در آوردی و دست ساز خودمان قرار دادیم و کلی با عزت و احترام او را در راهرو گذاشتیم تا از نور کافی آفتاب بهره مند باشد و خلاصه در خانه ما بهش خوش بگذرد.     دخترها هم با ذوق دور مهمان مینشستند و...
17 اسفند 1392

عزیز خانوم

 3 روز دیگر دخترک 2 سال و دو ماهه می شود . و در این روزها ، اینها همیشه و همه جای خانه همراه دخترک هستند:       حتی اگر چیزهای دیگر گوشه ای از اتاق جا بماند ، کیف و دفتر و وسایل نوشتن همیشه هست. و البته چیزی که حتی موقع خواب هم از دخترک جدا نمی شود این است:     "اَدی" یا همان (عزیز)!!!   دخترک برای این عزیز خانوم چنان احترامی قائل است که برای هیچ کداممان نیست. اگر موقع راه رفتن پایی به عزیز بخورد ، یا وسط آشپزخانه باشد و با پا کناری بگذارمش چنان قشقرقی به پا می کند که نگو و نپرس. چیزی است در مایه پتوی نازنینش! خلاصه این عزیز خانوم...
27 آذر 1392

دخترک...

  از وقتی دکور اتاق بچه ها را به خاطر تابستان تغییر داده ایم ، دخترک رمانتیک بازی اش گل کرده و شیرش را روی تخت دختر دومی و با احساسات فراوان میل میکند!     و وقتی از عکاسی من خبردار شد با نگاهی خجولانه نگاهم میکرد     و برای اثبات عدم کم آوردنش پس از لحظه ای تفکر شروع کرد به اجرای عملیات ژانگولر!   اندکی تامل!     و ناگهان...        این هوای بهاری ، که گرمای تابستانی اش کلافه مان کرده ، حتماً دخترم را به فضای عشقولانه میبرد خوب!   کسی بخیل نیست دخترم! حتی منِ مادر! ...
17 آذر 1392

اولین دندان نیش!

    دخترک  12 دندان در آورده بود. چند روزیست که هر چهار دندان نیش دخترک متورم و به اصطلاح ما در "پیله" بود. و طبق معمول همراه با عوارض دندان در آوردن و از همه بدتر سوختگی پوشک! اما از دیروز ، بعد از اینکه دخترک در اقدامی غافلگیرانه و کم سابقه پای دختر دومی را گاز گرفت ، دوباره دندان هایش را چک کردم و دیدم اولین دندان بیرون آمده است. و بنابراین سیزدهمین دندان دخترک هم در آمد! ...
17 آذر 1392

آموزش لگن!

آموزش از پوشک گرفتن بچه:     ابتدا کودک را روی لگن می نشانید و منتظر می مانید. و برای اینکه حوصله تان در این انتظار سر نرود گوشی موبایل مادرتان را هم بر میدارید و مشغول می شوید.     اما اگر باز حوصله تان سر رفت اشکالی ندارد. کودک را از روی لگن به بیرون پرت کرده و خودتان به صورت عملی وارد می شوید:       دیگر مهم نیست که کودک از شما چیزی یاد می گیرد یا نه! چون کودک بیچاره پشت سر شما در حال ضجه هم که باشد کاری به کارش ندارید و با همان گوشی مشغولید. اینجوری اعصابتان هم راحت تر است!       ...
17 آذر 1392

20 ماهگی دخترک

      امروز دخترک 20 ماهه شد.   20 ماه از به دنیا آمدنش گذشت و روزهای سخت کم کم دارد تمام میشود. سه مرحله سخت هنوز باقیست. 1-گرفتن پستونک 2-گرفتن شیشه شیر 3-گرفتن از پوشک   خدا کمک کند تا این سه مرحله هم بگذرد. برای هر کدام از این مراحل با دختر بزرگه و دختر دومی برنامه ها داشتیم. هر کدام در نوع خودش خاطره ای ماندگار. گاهی افسوس میخورم و میگویم کاش آنها هم وبلاگی داشتند تا خاطراتشان از کودکی ثبت می شد. ولی تا بتوانم خاطرات آنها را هم در همین وبلاگ جا میدهم.     دخترک حالا خیلی راحت 10 کلمه را می گوید. و تنها یک جمله: ...
17 آذر 1392

نیاز...

  امروز صبح در مدرسه دختر بزرگه جلسه ای بود در مورد کلاسهای تابستانی. دخترها را به دختر بزرگه سپردم و رفتم.خواب بودند و دختر بزرگه هم با مکافات بیدار شد. بعد از رفتن من دخترکم بیدار شده و بعد از کمی بازی کردن و شیر خوردن  روی مبل خوابش برده. دختر بزرگه که دیده دخترک صدایش نمی آید، نگاه کرده و دیده که همین طور ایستاده خوابیده طفلکم!                 اگر بگویم خدایا مرا تا وقتی احتیاجم دارند ازشان نگیر ، از خود راضی هستم؟   خدایا هیچ مادری را از فرزندش و هیچ فرزندی را از مادرش جدا نکن تا زمانی که به هم نیاز دارند. ...
17 آذر 1392

ورزش...

  وقتی تب  لاغری جامعه را فرا می گیرد نتیجه چیزی جز این نمیشود:       و هلاک میشود دخترک از پیاده روی و ورزش سخت!     بعد از گرم شدن بدن ، دراز و نشست!       خوب زمانه در حال پیشرفت است! نباید توقع داشت بچه های ما ، مثل ما بعد از سه بچه و فشار آمدن به زانوها و پاها و هزار درد و مریضی تازه به فکر تناسب اندام بیفتند. این نسل از همین یک و نیم سالگی اقدام میکند. شاید از ما موفق تر باشند. خدا می داند! ...
17 آذر 1392