دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

زخمی کوچک و دردی بزرگ!

  دیروز روز بسیار خوب و عزیزی بود برایم. حیف که به خوبی تمام نشد. آخر شب تمام وسایل سفر دوروزه مان به شمال جمع بود و دخترها خوشحال از مسافرت! درست زمانی که بچه ها مقدمات جشن تولد کوچکی به سبک خودشان را برایم فراهم کرده بودند و منتظر پدر بودند برای شروع مراسم ، اتفاق بدی افتاد. دخترک زمین خورد و پشت لبش به لبه میز برید. یک لحظه دخترها فریاد زدند:"مامان خون!" و من وقتی برش یک سانتی پشت لب دخترک را دیدم به هیچ چیز فکر نمیکردم جز یک جای زخم همیشگی روی صورت دخترک. ابتدا با چسب ب خ یه و چسب مخصوص مهارش کردیم تا امروز صبح. ولی به هیچ وجه نتوانستم دخترک را راضی به کنار آمدن با چسب کنم. ب...
17 آذر 1392

عجب صبری خدا دارد!

  آخرین اخبار از زخم بالای لب دخترک این است:       این هم دور نمای زخم:     نمیدانم جای امیدواری هست برای محو شدن جای این زخم؟   دیشب آخرین تکه از دومین بسته چسب ک ام ف ی ل را چسباندم.   ولی دخترک دوباره برای کندن چسب عزمش را جزم کرده بود . به محض چسباندن چسب دخترک یک گوشه و کناری گم میشد و بعد از یک غیبت چند دقیقه ای، وقتی برمی گشت از نگاههای مشکوکش میشد فهمید که چسب را دوباره کنده است. یعنی اینقدر در چشمت زل میزد که میفهمیدی حتما کاری انجام داده که استرس دارد ببیند من می فهمم یا نه؟ و واضح بود که این کار چیزی نبود جز ...
17 آذر 1392

جارو برقی2

  این روزها یک کاربری جدید برای جارو برقی در خانه مان پیدا شده است.         یعنی در خانه ای به این وسعت جایی برای خوابیدن و شیر خوردن این دخترک وجود ندارد که طفلکم مجبور است روی جارو برقی بخوابد؟ لابد نیست! ...
17 آذر 1392

خواب با اعمال شاقه!

  این روزها دخترک روشها و مکانهای مختلفی برای خوابیدن و شیر خوردن کشف می کند. تا این ساعت که هنوز  مطلبی از نتایج این تحقیقات به ما ارائه نداده است! ولی به محض اینکه  اعلام کرد کجای خانه را برای شیر خوردن بیشتر پسندیده است ، حتماً اطلاع رسانی خواهد شد! مثلا این یکی از آن مکانهاست :         سنگ ورودی کتابخانه!     ...
17 آذر 1392

دنیای تکنولوژی!

  اعتراف می کنم که شخصاً ،  از یازده سال قبل به طور رسمی وارد دنیای تکنولوژی و رایانه و تلفن همراه شدم . این نسل که از بدو تولد با این ابزار سر و کار دارند و با ژست و تسلط کافی با آنها کار می کنند به کجا می رسند؟ آن هم با این فیگور خفن!     اصولاً تکنولوژی در خانه ما بیداد میکند! تاجایی که از یک سالگی دخترک ، روی گوشی ام برای قفل ، الگو گذاشتم. چون دخترک به راحتی فهمیده بود با کشیدن انگشت روی صفحه می شود قفل را باز کرد!       و مشارکت در تکنولوژی!       نسل جدید است دیگر!      ...
17 آذر 1392

خواننده نسل پنجم!

  این ماه رمضان سال 92 برای هر کس بهره ای نداشت ، برای دخترک من تقویت حس خوانندگی و پیدا کردن استعدادش در این زمینه را داشت! به طرزی که در هر جای خانه که بود و  در هر حالتی، به پایان سریال که نزدیک می شدیم ، کار و زندگی را ول می کرد و با حسی سرشار جلوی تلویزیون می رفت و خوانندگی می کرد.   و چه کسی جرات داشت این حس را خدشه دار کند و با دخترک حرفی و سخنی بگوید؟!!! تا این حد!   فقط چیزی که بود دختر خواننده من در حضور پدر کمی معذب بود و یکسره پدرش را می پایید تا ببیند به او نگاه می کند یا نه؟ و این هم خوانندگی دخترکم:       این دقیقاً لحظه ایست ک...
17 آذر 1392

ماموریت غیر ممکن 1 و 2 دخترک!

امروز سومین روزیست که دخترک در شرایط فوق العاده به سر می برد! شرایطی حاد ، البته از نظر خودش. از روز 12 شهریور ماه تصمیم کبری را گرفتم. چند روزی بود که غذا نخوردن دخترک به حد اعلا رسیده بود. نه اینکه بگویم گرسنه می ماند.بلکه از شدت علاقه به می می (شیشه) غذا هم نمیخورد. مدام شیشه پر از شیر دستش بود و با هیچ ترفندی هم نمیشد شیر دادنش را به تعویق انداخت. این در حالی بود که برای غذا خوردنش لا اقل دو ساعت قبل از غذا نباید شیر یا چیز دیگری میخورد.     از طرفی دیگر ، دخترک که پستونک را بیشتر موقع خواب می خورد ، حالا حتی سراغش را میگرفت و پیدایش میکرد و در دهانش میگذاشت و راه می رفت. و ...
17 آذر 1392

کنسرتی دوباره!

در نگاه اول ،  این وسیله ، یک جارو برقی است که سوغات پدر از مکه است:     اما این روزها این وسیله کاربریِ دیگری هم دارد و تبدیل شده به وسیله ای برای آوازخوانی معروف دخترک!   و این طرز استفاده از این وسیله:   ابتدا پاییدن تلویزیون برای پیش بینی شروع یک آهنگ:     و سپس شروع خوانندگی: که با کمی لبخند همراه است! و همراهی خواهر خواننده با حرکات موزون!       البته که باید تمام جهات سالن و تمام حضار از دیدن قیافه خواننده لذت ببرند!     و بالاخره لحظه ی اوج معروف!   ...
17 آذر 1392

اندر احوالات دخترکِ بی شیشه و پستونک!

اگر از احوالات دخترک خواسته باشید ، ملالی نیست جز دوریِ "می می " و "می می"! دخترک هنوز در خانه ، گاهی شانسش را برای خوردن پستونک قیچی شده امتحان می کند و هنوز هم هر از گاهی احوال شیشه اش را می پرسد و شکل و شمایلش را بازرسی می کند تا خیالش راحت شود که قابل بازگشت هستند یا نه! و هر بار سَرخورده به بهانه گیری الکی ادامه می دهد! _چرا دختر دومی در را باز میکند؟ _چرا دختر بزرگه در دستشویی را می بندد؟ _چرا بچه ها با تبلت بازی میکنند؟ _چرا دختر بزرگه "یَ یَ یَ" (آدامس ) نمی دهد؟ _چرا کسی به بالش و پتویش دست زده؟ _و... و تمام اینها انتقامیست که برای نبودن شیشه و پستونک باید پس بدهیم. ...
17 آذر 1392