20 ماهگی دخترک
امروز دخترک 20 ماهه شد.
20 ماه از به دنیا آمدنش گذشت و روزهای سخت کم کم دارد تمام میشود.
سه مرحله سخت هنوز باقیست.
1-گرفتن پستونک
2-گرفتن شیشه شیر
3-گرفتن از پوشک
خدا کمک کند تا این سه مرحله هم بگذرد.
برای هر کدام از این مراحل با دختر بزرگه و دختر دومی برنامه ها داشتیم.
هر کدام در نوع خودش خاطره ای ماندگار.
گاهی افسوس میخورم و میگویم کاش آنها هم وبلاگی داشتند تا خاطراتشان از کودکی ثبت می شد.
ولی تا بتوانم خاطرات آنها را هم در همین وبلاگ جا میدهم.
دخترک حالا خیلی راحت 10 کلمه را می گوید.
و تنها یک جمله:
"نی نی یَفت!"
و تمام عکسهای خانه را بابا می بیند.
مهارتهای حرکتی اش تا به آنجا پیش رفته که در یک چشم به هم زدن در اولین پاگرد پله های منزل برادرم بود و خدا رحم کرد بابا ندید این صحنه تراژدی را!
با مردم کوچه و خیابان به راحتی ارتباط برقرار میکند.نشان به آن نشان که هر کس به کنار کالسکه دخترک می رسد با لبخندی پت و پهن کالسکه را رد میکند!
هیچ مغازه داری را به حال خودش نمیگذارد مگر اینکه کمی با او سر و کله بزند!
و من ایمان دارم که همیشه بچه های آخر بسیار باهوشند!(گرفتید نکته مستتر را؟!)
20 ماه است که دخترک آمده و در این مدت من همه نوع نگاهی را به زندگی ام دیده ام.
گاهی متعجبانه و گاهی دلسوزانه!(از لحاظ اینکه چطور با سه تا بچه به کار میرسی؟)
گاهی متفکرانه و گاهی باز دلسوزانه!(از لحاظ اینکه به زعم خودشان سومی هم دختر شد!!!)
اما نگاه خودم به زندگیم تنها شکر است و شکر!
برای اینهایی که دارم و برای آنهایی که ندارم!
خدایا !چطور نعمتهایت را شکر کنم؟!
اضافه شد:
چهاردهمین دندان دخترک هم درست در روز تولد بیست ماهگی اش در آمد!