شیشه آب لیمو
یکی از فاکتورهای من برای خرید مواد غذایی و یا هر چیزی که دارای یک بسته یا شیشه می باشد ، شکل بسته بندی آن محصول است!
یعنی چه؟
یعنی اینکه مثلاً من وقتی میخواهم یک بسته شکلات یا آبلیمو یا آب میوه یا ... بخرم به این صورت عمل میکنم:
1- ابتدا به قسمت مربوطه در فروشگاه مراجعه می کنم و روبروی آن قسمت می ایستم.
2-بعد دنبال مارک ها و برند های معتبر میگردم.
3-بعد دنبال شیشه ها و ظرفهای خوشگل.
4-اگر برند های معروف در بسته بندی خوشگل بود که چه عالی!در غیر ای صورت ،در نهایت همان ظرفهای خوشگل را انتخاب میکنم.
و در دل می گویم:
"حالا یه بار امتحانش که ضرری نداره!شاید خوب بود!"
و اینگونه است که حالا همسرم حتی موقع خرید ماست یا پنیر یا ماء الشعیر یا آب میوه ، کمی هم ذوق مرا در نظر میگیرد و من با ورودش و دیدن ظرف جدید ماست و پنیر و دوغ و ... کلی روحیه ام عوض میشود!
نمونه اش:
این آبلیموهای "سمیه" که معرف حضورتان هست.
در نگاه اول عاشق شیشه اش شدم و در همان فروشگاه هزار تا ایده ،نه برای خوردنش ، بلکه برای شیشه خالی اش به ذهنم آمد که یکی یکی عملی اش میکنم.
در حرکت اول شیشه ها را با برچسب هایی که داشتم به این حالت در آوردم.
گلدانی برای گلهایی که عشق من هستند در خانه مان و توضیحات بیشتری خواهم داد برایشان!
و بعد:
و بعد تر:
خدایی این گلدان و گل ذوق ندارد؟
باور کنید اگر در گلدان کریستال گل میگذاشتم اینقدر روحم حال نمی آمد!
بعد دیدم هم شیشه دارم و هم برچسب.
افتادم به جان شیشه های آبلیمو و آبغوره داخل یخچال.
راستش برای این شیشه ها دنبال رنگ ویترای بودم.
ولی نتوانستم این رنگ را پیدا کنم.
پس یک تزیین موقت برایش در نظر گرفتم و شد این:
شکر خدا فعلا شیشه های آبلیموی سمیه ام تمام شده و فقط یک سایز کوچکش را دارم.
چند وقت پیش هم یک ظرف دوغ را اصلاح کردم که شد این:
و من یک دل بی در و طاقچه ای دارم که وقتی چیزی درست میکنم نظر همه را جویا می شوم.
در همین راستا از دختر دومی پرسیدم:"مامان جون قشنگ شده؟"
بسیار ریلکس جواب داد:"آره ولی نمیدونم چرا اینقدر شبیه ظرف دوغه!"
و ما خجالت زده گشتیم اساسی!
همچنین یکی دیگر از مواردی که من برایش ذوق مبسوطی می نمایم خوردن شیر "طراوت " توسط دخترک است.
البته الان دیگر با کمال شجاعت شیشه شیر را دور می اندازم ولی زمان جاهلیت که شیشه ها را با دقت میشستم و جمع میکردم نتیجه اش این بود:
این گلها تنها چند شاخه بودند که مادر شوهر از خانه شان برایم آورد و من با قلمه زدن ، به این تعداد در ورودی خانه ، و همین تعداد در جاهای مختلف خانه و کادو به این و آن تکثیرش کردم .
خلاصه که من برای دور انداختن هر جعبه و هر گونه بسته بندی ، یک جلسه دو فوریتی کنار سطل آشغال با خودم میگذارم .
آن هم جهت راضی کردن خودم به این که:
"ببین عزیزم!این مورد دور انداختنیست و هیچ کاری با این بسته یا شیشه یا ظرف نمیشود کرد.بگذار و بگذر!"
و خودم را به سختی قانع می کنم برای دور انداختن و خلاص!
گاهی برای همین ظرفها ، عکسها و نوشته های روی در و دیوار خانه ام ، برنامه ریزیهای روی دیوار آشپزخانه ام، و خیلی چیزهای دیگر مرا به استهزا گرفته اند و به گوشم رسیده است.
اما من با همین چیزهای کوچک نفس میکشم و خوشم.
با عکسهای خانواده ام که کل کابینتها و آشپزخانه ام را پر کرده.
با همین جمله هایی که به در و دیوار می نویسم و به قول بقیه آشپزخانه ام را به "مرکز سمعی بصری " خانه تبدیل کرده.
من با همین ها خوشم.
و دلم شور میزند برای خانه ای که میخواهد با دکوراتور تکمیل شود.
که مبادا قدرت دیوانه بازیهایم را از من بگیرد!