دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

همین جوری!

1392/9/17 2:28
نویسنده : مامان دخترا
1,310 بازدید
اشتراک گذاری

 

یک کادوی کوچک برای تولد دختر بزرگه:

دفتر خاطرات

ماجرای این دفتر در یک پست نوشته خواهد شد!

 

و دو تا از این پارچها

کادوی مادر (مادر شوهر) برای تولد خودم

که مثل ندید بدید ها سریع استفاده اش کردم!

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مهسا
9 مرداد 92 21:11
چه کادوی خوبی گرفته دختر بزرگه حالا می تونه خاطراتش را بنویسه تا همیشه یادش باشه چه مامان خوب و مهربونی داره


این یکی از دفتر چه هاشه.
عاطفه
10 مرداد 92 12:03
اولا" تولد خانم خانما مبارک . ایشالا دانشگاه رفتنش ! عروس شدنش ! مامان شدنش ! مامان بزرگ شدنش و عاقبت بخیریش ! نمی دونم تا اون موقع شما هستی یا نه ؟ دوما" مردم چه پارچ ندیده اند والله ! دوروزم صبر نمی کنند از گرفتن هدیه بگذره ! چقدرم خوشگله مادر شوهر ما پارچ هم بهمون کادو نداده بیایم پزش و بدیم


اولا ممنون از این همه دعای خوب!
بعد هم عروس خوب و ناز و ماه و مامانی باش تا برات کادو بخرن!
عاطفه
10 مرداد 92 12:05
یه چیزی کشششششف کردم ! تولد خودتون و دختر بزرگه نزدیکه هم بوده !!!!!!!!!!!!!! پس چرا کیک نپختید ؟ پس چرا دعوتمون نکردید ! پس چرا تهنا تهنا خودتون همه کار کردید و خوردید و بردید ! اصلا چرا عکس کادوها رو گذاشتید ؟


عزیزم خوبی؟
تولد من تیره و تولد دخترم آذره.
این تولد قمریش بود.
طاهره سادات
10 مرداد 92 12:58
راستی چه قالب خوشکلی گذاشتین. و قشنگ تر که کاملا با سه دختر داشتنتون مچه !
تولد شما و دخترتون هم کلی کلی مبارک


ممنون که با من هم سلیقه ای!
عاطفه
10 مرداد 92 17:54
اومدم ببینم اینجا خبری هست یا نه ؟ همسری اومد بالا سرم که پاشو می خوام آهنگ گوش بدم یهو چشمش افتاد به صفحه دید هی دارم دست دست میکنم میگه آخه این خاکشیر دیدن داره ؟ منم آخ رگ غیرتم زده بیرون ! فکر کردم خدا نکرده به ولاگ دوستم توهین کرده بعد دو ساعت بحث میگه به خدا خاکشیره نگاه کن !!! و من تا حالا فکر میکردم این یه نوار طلایی دوره پارچ است


چشمتو ببر گوش و حلق و بینی نشون بده!
همین کارا رو میکنی که همه به من بد بین میشن دیگه!
حالا همسرت میگه چقدر بیکاره عکس خاکشیر میذاره.
نمیدونه که من دارم خودمو واسه مادر شوهرم لوس می کنم که!
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
10 مرداد 92 17:56
ندید بدید!



من دارم میرم خودکشی کنم!
سميه مامان گل دخترا
10 مرداد 92 21:48
خوب كردى زود ازش استفاده كردى...
كادو هاتون مباركتون باشه.


به به !
سمیه خانوم.
مامان گل دخترا!
چه عجب بانو؟!
عاطفه
11 مرداد 92 1:05
عشقم ؟ عمرم ؟ نفسم ؟ دیدی خدمت رسیدم . چی کارم داشتی ؟ آهان ! یادم اومد خصوصی داری.


رمزو خصوصی نکردی.
بذارم حالتو بگیرم!
باید بیای و از م دلجویی کنی تا رمزو عمومی نکنم!
عاطفه
11 مرداد 92 2:11
الان که بری تو وبلاگم خودت از این همه ایجاد رعب و وحشتی که کردی شرمگین میشی ولی من انقدر خانومم هیچی نمیگم


من شرمگینم!
من رو شطرنجی کنید!
من از این کارم پشیمونم!
منو ببخش عاطفه!
نگار
11 مرداد 92 3:53
سلام مامانی
تولد گل دخترت مبارک باشه.ان شاالله همیشه موفق باشه.کادوی شما هم مبارک.خب حتما احتیاج داشتیکه استفاده کردی


ممنون عزیزم.
پارچ که داشتم.
ولی ذوق یه پارچ نو داشت منو از پا در می آورد!
مامان سونیا
12 مرداد 92 11:05
به سلامتی انشالله خیلی خوشحال شدم انشالله که به زودی زود خبر رسمی شدنت رو بخونم و خوشحال تر بشم ایسان جون


این کامنت مال من بود ایا؟!!!
مامان سونیا
12 مرداد 92 11:35
مبارک باشه هم دفتر دختر بزرگه هم پارچهای خودتون به سلامتی و به شادی ازشون استفاده کنی


ممنون عزیزم!
مامان محمد و ساقی
12 مرداد 92 13:26
پست رنگینک رو هم دیدم.دستشون درد نکنه.قدم نورسیدشون مبارک باشه
چه دفترخاطرات خوشگلی.ایشاالله توش پراز خاطرات خوش باشه واسه دخترگلمون

دلم اون خاکشیرو خواست.از خشکی دهن و گلو دارم میمیرم



روزه می باشی؟
ببخش اگه باعث تشنگی بیشتر شدم!
شیدا
14 مرداد 92 19:40
واااااااااای،مررررررررررررسی!!!
خیلی خوشحال شدم که به فکرم بودی
آدرس وب صبارو عوض کردم،تو اون وب چرت و پرت زیاد نوشتم،خوب نبود بچه بخونه
رمزم برات تلگراف کردم


چقدر خوشحالم که سالم و شاد برگشتی شیدا.
پس وب قبلی رو حذف کنم؟