شلوغی این روزها!
دخترک از روز شنبه ، در راه برگشت تب کرد و روز به روز بدتر شده است.
از وقتی که برگشتیم شبها تا صبح مشغول دارو و شربت دادن و پاشویه دادن دخترک هستیم.
دیشب تب دخترک تا 40 درجه رسید و کار به تزریق آمپول کشید برای پایین آوردن تبش.
حالا خنک تر شده ولی بسیار بد اخلاق است.
داروهای دیشب حسابی کلافه و بی حالش کرده و چاره ای نیست جز مدارا!
این روزها سرم شلوغ است.
کارهای مدرسه بچه ها را باید روبراه کنم در این چند روز باقیمانده.
لباسهایشان را عمه برده است برای کوتاه کردن پایین شلوار.
کیفهایشان را دیشب چیدند و باید به وسایلشان برچسب اسمشان را بزنم.
برای پاک کن هایشان بند بافته ام و تمام شده.
شاید یکی دیگر برای دختر دومی ببافم.اگر وقت کنم.
برای کیفهایشان آویز عروسک بافته ام.
تل های روی هد بندشان را بافته ام و فقط مانده وصل کردن گلها به بندهایشان و زدن قفلشان.
کمد کتابشان را تمیز کرده اند و چیده اند.
احتمالاً یکشنبه ، روز جشن شکوفه های دختر دومیست.
کارهایم که تمام شود یک وقفه چند روزه دارم تا رسیدن کتابهای دخترها و برچسب زدن و جلد کردن و دفتر خریدن و روی روال انداختن دخترها .
به خصوص دختر دومی که امسال اولین تجربه ی رسمیِ مدرسه اش است.
این همه حرف به هم بافتم تا بگویم شرمنده ام از اینکه این روزها به چهل تیکه نمی رسم.
این روزهای شلوغ را که بگذرانم حتما از خجالت همه در می آیم.
ممنون که کم کاریهایم را می بخشید.