دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 5 ماه سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

شلوغی این روزها!

1392/9/17 2:27
نویسنده : مامان دخترا
917 بازدید
اشتراک گذاری

 

دخترک از روز شنبه ، در راه برگشت تب کرد و روز به روز  بدتر شده است.

از وقتی که برگشتیم شبها تا صبح مشغول دارو و شربت دادن و پاشویه دادن دخترک هستیم.

دیشب تب دخترک تا 40 درجه رسید و کار به تزریق آمپول کشید برای پایین آوردن تبش.

حالا خنک تر شده ولی بسیار بد اخلاق است.

داروهای دیشب حسابی کلافه و بی حالش کرده و چاره ای نیست جز مدارا!

 

 

 

 

این روزها سرم شلوغ است.

کارهای مدرسه بچه ها را باید روبراه کنم در این چند روز باقیمانده.

لباسهایشان را عمه برده است برای کوتاه کردن پایین شلوار.

کیفهایشان را دیشب چیدند و باید به وسایلشان برچسب اسمشان را بزنم.

برای پاک کن هایشان بند بافته ام و تمام شده.

شاید یکی دیگر برای دختر دومی ببافم.اگر وقت کنم.

برای کیفهایشان آویز عروسک بافته ام.

تل های روی هد بندشان را بافته ام و فقط مانده وصل کردن گلها به بندهایشان و زدن قفلشان.

کمد کتابشان را تمیز کرده اند و چیده اند.

احتمالاً یکشنبه ،  روز جشن شکوفه های دختر دومیست.

کارهایم که تمام شود یک وقفه چند روزه دارم تا رسیدن کتابهای دخترها و برچسب زدن و جلد کردن و دفتر خریدن و روی روال انداختن دخترها .

به خصوص دختر دومی که امسال اولین تجربه ی رسمیِ مدرسه اش است.

 

 

این همه حرف به هم بافتم تا بگویم شرمنده ام از اینکه این روزها به چهل تیکه نمی رسم.

این روزهای شلوغ را که بگذرانم حتما از خجالت همه در می آیم.

ممنون که کم کاریهایم را می بخشید.

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

☁☀☁ مامان تسنيم سادات
26 شهریور 92 14:23
زيارت قبول خانم
ايشالله بهتر بشه و خدا كنه بعدش نوبته دو تا دختراى ديگه ات نباشه اول سالى ...
خدا قوت


دعا کن !
دیگه خودمم توان ندارم.
طاهره سادات
26 شهریور 92 15:29
عزیزززززم. اون عکس اولی مثه این میمونه که دخترکتون خسته و کوفته، با نهایت مشقت و مریضی، سفره رو چیده و منتظره تا آقاشون بیاد!
آخی، عزیزم ایشالا که زودتر حالش خوب بشه...


اینا سفره و اسباب بازی دختر دومیه.
از موقعیت استفاده کرده و نشسته و از حال رفته.
Zahra
26 شهریور 92 16:18
سلام
الهی من بمیرم
بچه امون
خداکنه زودتر خوب بسه
-----
خصوصی نداشتم


وبلاگت قاطی کرده و باز نمیشه اصلا!
یه خصوصی هم برات گذاشته بودم.
مامان دوفرشته
26 شهریور 92 20:53
الهی بمیرم من چه معصوم خوابیدهنمیدونم این تب چیه که دست ازسربچه هابرنمیداره تامیان ی کم جون بگیرن مریض میشن
ایشا...که زودخوب بشه.
ماهم امسال کلاس اولی داریم وحسابی سرمون شلوغه


پس درک می کنی امسال چه سال پر کاریه!
هم دردیم.
مامان زینب
27 شهریور 92 9:33
نگران نباش رفیق
خوب میشه

الان حال عمومیش چطوره؟


الان دیگه تب نداره و فقط بد اخلاقه.
مادرشوهر
27 شهریور 92 9:41
الهی...

بهرحال اینجور تب ها باید دوره خود را طی کنند..

جفت پسرای منم دو سه هفته پیش همینجوری تب کردن...

ما دعا می کنیم خانومی..
ایشالا زودتر خوب بشه این خانوم کوچولوی ما


خدا رو شکر که تموم شد.
نگار
27 شهریور 92 10:26
سلام عزیزم...الهی چه بی حاله این دخترک...ان شاالله زودی خوب بشه.
خسته نباشی مادر.
یکشنبه حتما جشن شکوفه ها هست ..خودمم یه شکوفه دارم امسال..ان شاالله به خوبی و خوشی همه ی کاراتوانجام بدی.
بند پاک کن رو هم حتما نشون بده.منتظر پست بعدی هستیم بی صبرانه


آره تماس گرفتن و گفتن یکشنبه است.
چشم میذارم.
ندا مامان یاسمین زهرا
27 شهریور 92 12:19
آخی فداش بشم چقدر بیحاله.خسته باسی خواهر.دعا هم چشم حتما مخصوصا یه فینگیلی دارم تو ار دعاست میگم فینگیلم برا فینگیلتون دعا کنه


دعای اون کوچولو که حتما می گیره.
با اون دل پاکش!
قطره
27 شهریور 92 15:24
ای جااااااااانم
ایشالا زود زود خوب شه...


از دعای شما!
مامان مهسا
27 شهریور 92 15:34
عزيزم چه بي حال
ديدي چه مظلوم ميشن وقتي مريضن
اصلا اين مظلوميشون بدتر ادمو كباب ميكنه
الهي زودتر خوب بشه
از اون سوپ شيرها كه ماه رمضونيه يادمون دادي براش بپز جون ميگيره
من از ماه رمضون كه ازت يادگرفتم هر دفعه ديانا يكم بدحال ميشه درست ميكنم، اثر داره سر حالترش ميكنه
هميشه هم وقتي درست ميكنم دعات ميكنم


نمیدونی با این حرفت چقدر خستگیم رو در آوردی.
اینا هم جزء باقیات و صالحات محسوب میشه یعنی؟
مادرشوهر
27 شهریور 92 16:43
نظر من نیومده؟


چرا.
وقت تایید نظرات من هنوز نیومده!!!
مهلا
27 شهریور 92 18:23
باسلام وبلاگ جالبی داریددرصورت تمایل به تبادل لینک ازوبلاگ مادیدن ونظربذارید.متشکرم


چشم خانوم.
حتما سر میزنم.
❤دو نیمه قلبم❤
28 شهریور 92 0:02
سلام
ایشالله که حالش خوب بشه
خسته نباشی


ممنون عزیزم.
مادرشوهر
28 شهریور 92 9:32
می بینم که هنوز سرتون شلوغه خانوم پر مشغله!!!

منتظر اون پست پرعکس می باشیم.


الان میذارمش خانوم گل.
مهلا
28 شهریور 92 11:01
سلام لینکت کردم مامان دخترا(عجب صفت بامسمائی)


ممنون خانومم.
ندا مامان یاسمین زهرا
28 شهریور 92 12:13
ببخشید میخواستم بگم خسته نباشی


ببخشید میخواستم بگم فدات شم که فکر خستگی منی!
شیدا
29 شهریور 92 19:02
بمیرم براش
تازه میفهمم چی میگی


مادر از دل مادر خبر داره دیگه!
منصوره مامان زهره
30 شهریور 92 18:41
الهی !
الان خوبه حالش؟


اره خدا رو شکر.
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
31 شهریور 92 9:23
شکر که خوب شد.
این روزا هم میان ومیرن...


اره میان و میرن.
ولی ما داغون میشیم.
مامان اهورا
31 شهریور 92 10:36
ماماني خدا دختراي خوشگلتو برات حفظ كنه ولي چرا اسماشونو نمي بري وقتي ميخواي پست بذاري


خوب اینجوری راحت ترم.
اشکالی داره مگه؟