دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

پزشکان خانه ی ما!

1392/9/17 2:29
نویسنده : مامان دخترا
1,753 بازدید
اشتراک گذاری

 

این عروسک ها اینجا و در یک ردیف چه میکنند؟

 

 

اینجا مثلا اتاق انتظار مطب و این ها بیماران پزشکانی که از قضا دوتایی با هم و در کنار هم طبابت می کنند!(به حق چیزهای ندیده!)

 

و اینها هم همان پزشکان مورد گفتگو ، در مطب!

 

 

پزشکان با دقت و مهارت به ویزیت بیماران مشغولند و این یکی پزشک کوچکتر هم فعلا به آرام کردن بیمارش مشغول است.

اما حوسش به همه جا هست غیر از بیمارش!

 

 

 

و اگر بیمار ساکت و آرام نشد ، روی پاهایش می گذارد و از حرکات فیزیکی نسبتاً خشن (که به زعم خودش همان ضربه های آرام و نوازش گونه ی موقع خواباندن است روی پشت ) بچه کمک میگیرد.

 

 

و آن یکی دکتر هنوز به بیمار فرصت نفس کشیدن هم نداده است.

کلا حلق و گوش باقی نگذاشته برای بیمار بینوا!

 

 

این یکی دکتر هم هنوز پی بازیگوشیست در کنار ویزیت بیمار.

 

 

روشهای آرامش دهی و روان درمانی هنوز ادامه دارد توسط پزشک کوچکتر!

و من بمیرم اگر دروغ بگویم.که هنوز پیش نیامده این پزشک ،صورت شسته شده ی  ما را اینطور محکم ، مثال کف پای نشسته ی  بیمارش ببوسد.

 

 

 

بیمار که کمی آرام شد شروع میکند به معاینات نسبتاً مشکلتر و چکش وار.

کاش ستون فقراتی برای بیمار بماند!

 پزشک بزرگتر  هم هنوز بیمار را رها نکرده و گوشی معاینه را در دهان بیمار هم می چپاند!

 

 

 

 

 

این دو پزشک در مطب مشترک ، چنان با آرامش معاینات کامل را روی بیماران انجام می دهند که انگار نه انگار جماعتی بیرونِ در منتظر ورود به اتاق هستند.

هر پزشک باید تقسیم ساعت برای بیمار را رعایت کند!

 

چنانچه کسی آدرسی از این پزشکان مجرب خواست ، آدرس این است:

خانه ی ما ، گوشه ی کمد جا رختخوابی که تازگی ها تغییر کاربری داده به مکان بازی و مطب بچه ها.

لطفا قبل از آمدن با منشی هماهنگ شود!

 

از تمام مراجعه کنندگان عزیز  به خاطر اینکه پزشکان تازه از خواب بیدار شده اند و هنوز به سر و روی خود نرسیده اند عذر خواهی می کنیم!

 

در ضمن چهاردهمین دندان خانوم دکتر کوچکتر نیز در آمد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مامان یاسمین زهرا
30 تیر 92 16:18
عزیزمممممممم.یاسمین زهرا هم همش میاد منو معاینه میکنه میگه باید امپول بزنی اونقدر هم فشار میده جدی جدی ادم دردش میگیرهدندون خانوم دکتر مبارکک


دیگه آمپوله دیگه!
میخوای درد نداشته باشه؟
مانلی مادر باران
30 تیر 92 17:52
من به قربون این پزشکان حاذق بروم که از هیچ کمکی مضایقه نمیکنن حتی بوسیدن کف پای بیمار


واسه همین من بیمار روی اینا هستم دیگه!
مامان سونیا
30 تیر 92 18:23
ای جان دلم چه دکترهایی من دلم خواست مریض بشم اگر مریض من باشم و طبیب اینا با نگاه کردن به روی ماهشون شفا میگیرم اتفاقا امروز سر درد خیلی بدی دارم کاش میتونستم از نزدیک این طبیبان حاذق رو زیارت کنم مخصوصا اون طبیب فسقلی رو مطمئنان شفا میگرفتم از دیدن اون روی ماهش


ممنون از این همه محبت که داری.
عاطفه
30 تیر 92 18:55
تا یادم نرفته دندون چهادهمی مبارک خانم دکتر کوچولو . بعد ببخشیدا منم میشه بیام معاینه ؟ سرم بدجور درد میکنه واسه فضولی تو اون خونه قشنگ و دوست داشتنی سه دخترا !


با تن سالم بیا خانوم.
قدمت روی چشم!
مامانی سارا
30 تیر 92 19:52
خدا دخترای ناز این خونه رو حفظ کنه ......خوب جایی رو هم انتخاب کردن خدایی دنجه


بچه ها استاد انتخاب جاهایی هستند که کسی فکرشو نمیکنه!
شیدا
30 تیر 92 21:01
به سر و روشون نرسیدن اینجورین،برسن چه جیگری میشن
من که از جونم سیر نشدم که بیام پیش دختر کوچیکه
ولی میشه شوهرم یبار ویزیت کنن؟آیا؟


از جون شوهرت خدای نکرده سیر شدی؟
بابا کاری نمیکنه که.
دو تا چکش تو سر و کله و ستون فقراتت میزنه و تموم!
مهسا
30 تیر 92 21:23
اخه چرا یک فکری به حال این بچه ها نمی کنید طفلکی ها اصلا جا ندارند بازی کنند, مجبورند برن تو کمد بازی کنند.


چیکار کنم خوب؟
چند متر باشه خونه؟
♥●•٠·˙عارفه مامان فاطمه حلما جون♥●•٠·˙
31 تیر 92 0:55
عززززززززززززززززززززیزم خیلی باحال بود


نمیای ویزیت بشی این روزهای آخر بارداری عارفه جان؟!
بیا سفارش دوست عزیزتر از جانم رو میکنم به پزشکها!
عقیق
31 تیر 92 10:14
من هم قطعا این نوع مادری كردن در پس زمینه ذهنم می ماند و بعد ها كه پزشك شدنم مجالم نميدهد مثل پتك می خورد در سرم...
از الان نگران اون روزم...


نگران نباش.
البته آگاهی کامل دارم که پزشکی چطور از خانواده دورت میکنه طبیعتاً!
ولی با یک برنامه ریزی درست همه چی درست میشه.
با این حال خانواده آیندت روزهای سختی رو در پیش دارن با شغل آیندت!
سميه مامان گل دخترا
31 تیر 92 13:29
بازم به وجدان كارى اينا.
دكتراى حالا كه اصلاً واسه بيماراشون وقت نميزارن.
ويزتشون چقدره؟
بيمه قبول ميكنن؟
از چند ماه قبل بايد نوبت بگيريم؟
دكتراى اين زمونه خيلى قر و فر دارن!!!!!!


شما بیا من برات پارتی بازی نوبت می گیرم!
مادرشوهر
31 تیر 92 13:42
سه پست آخر خیلی متفاوت و قشنگ بود.
واقعا لذت می برم از خوندن پستات.

مخصوصا وقتایی که اینطوری مثل این پست آخر طنز می نویسید.


سعی کن از همه ی پستهام لذت ببری دخترم!
خوب نیست فرق بزاری!
آفرین گلم!
بعدش هم اینا سخنانی هست که از دل بر می آید و لاجرم...
الهه
31 تیر 92 13:44
ببخشید بخش زایمان هم تخصص دارن من دیگه پول اضافی ندم اینجااااااا؟؟؟؟


والا بخش زایمان که ندارن.
ولی میتونن انقدر حرصت بدن و ازت حرف بکشن که در روند زایمانت سهولت ایجاد بشه!
مادرشوهر
31 تیر 92 13:44
راستی قالب جدیدت فوق العاده اس.



منم عاشقشم!
مادرشوهر
31 تیر 92 13:45
به دختر بزرگه بگو که چه اجری می بره وقتی روزه می گیره در حالکه همه جلوی اون میخورن.
بگو اوناکه روزه میخورن اون دنیا رو سیاهن و چقدر بی ادب که رعایت آدمای روزه دار رو نمی کنن.


میگم.
ولی خوب فقط 11 سالشه و حق داره که حسش به منطقش بچربه!
محبوبه مامان ترنم
31 تیر 92 16:41
جیگرن این دوتا.
چه کیفی میده روزی بیاد که عکسشون رو توی مطبشون بذاری مامانشون.
الهی که موفقیتهاشون رو ببینی خانم.
ولی عجب طبابتی می کنن این دوتا....
مرده بدی دست اینها زنده میشه و فرار می کنه.


زنده هم بدی دستشون دور از جون دنبال قبر میگرده!
مرده که جای خودشو داره!
شیدا
31 تیر 92 22:10
اگه سفارش کنم،بلای دیگه ایم سر شوهرم حاضره بیاره؟


بابا ما دو تا پزشک داریم تحویل جامعه میدیم نه جلاد که!
نگار
5 مرداد 92 10:19
خدا حفظشون کنه