دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

کارنامه

دختر بزرگه کارنامه گرفته و همه درسهاش رو خیلی خوب شده است.خوب چون سیستم توصیفی هستند خیلی خوب همان ممتاز است.بسیار خوشحال بود و از مدرسه کادو گرفته بود.و از پدر هم همین طور.دخترم امسال بسیار تلاش میکند.    کادوی مدرسه دختر بزرگه  از نکات درسها گله میکرد و در خواندنشان کمی مشکل داشت.پیشنهاد فلش کارت و درخت حافظه دادم و یکی برایش درست کردم و خودش بقیه را نکته برداری کرد.روش خیلی خوبی بود.کارایی زیادی داشت.     وقتی دختر ها مشغول کارهای مدرسه می شوند دخترک هم با یک دفتر و مداد قاطی میشود و مثلا مشق مینویسد و البته کلی هم بر سر قرض گرفتن وسایل از خواهر ها با هم جار و جنجال دا...
16 آذر 1392

بافنده جدید

این اثر جدیدی است از عضو جدید راسته بافندگان!        اولین بافته دختر دومی است با تلاش و زحمت عمه.و این هم دختر بافنده من:       و این هم دختر بزرگه که همچنان لیف می بافد:       و تازه دخترم در جدیدترین افکارش به این نتیجه رسیده که اگر از مروارید هایی که دارد روی لیف بدوزد قشنگتر می شود! و چه شود لیف زدن با لیف پر از مروارید!   فقط مانده دخترک که بافنده شود و اگر بشود من رسالت بافنده کردن دخترهایم را انجام داده ام! آیا بافتن ژنتیکی است؟؟؟       ...
16 آذر 1392

دندان

دخترک هفتمین دندانش را در آورده.ردیف پایین کنار دو دندان کوچولوی جلو! دختر دومی هنوز دو دندان جلویی اش نیفتاده و لق است اما دو دندان اصلی را پشت همین شیری ها در آورده و تقریبا دو سومش هم رشد کرده! دختر بزرگه آخرین دندانهای لق دهانش هم دارد می افتد و دندان جدید در می آورد! این خوشبختی است که سه دوره مختلف زندگی و کودکی را با دخترانت تجربه کنی! ومن چقدر خوشبختم! و کمی غمگین... ...
16 آذر 1392

خرید

  پنجشنبه طبق قرار قبلی با دختر بزرگه و دختر وسطی و خواهر شوهر کوچیک (عمه کوچولو) رفتیم تهران.میخواستم برای بچه ها پوتین بخرم و دوری هم بزنیم.اول با مترو رفتیم بهارستان.یک پوتین دختر بزرگه خرید و یکی هم دختر وسطی.عمع کوچولو داشت کفش پا میکرد برای خریدن که دختر وسطی یک پوتین کوچولو که 3 سایز بیشتر ازش نمانده بود برای دخترک پیدا کرد و من ذوق زده خریدمش.از آنجا رفتیم برلن و مهران و ناهار(قسمت هیجان انگیز ماجرا).یک پالتو هم برای دخترک خریدم که با کفشش ست شد.هر دو قرمز. از آنجا رفتیم حسن آباد... مرکز کاموا... عشق من... حالی میکردم وسط آن همه رنگ و میل و کتاب و بافنده.دلم میخواست خدا همه آن کامواها را ب...
16 آذر 1392

برنامه ریزی

معمولا دختر بزرگه هر روز برای خودش یک برنامه اینجوری روی شیشه کمدش دارد.این خوب است که همیشه با برنامه ریزی کار کند.         واین هم ناخن کبود شده دختر وسطی تا همیشه یاد ش باشد در ماشین را با دقت ببندد!   ...
16 آذر 1392

نذری

فردا یا بهتر بگویم امروز به خانه مامان میرویم تا روز جمعه مصادف با شب تاسوعا نذری بپزند.عدس پلو و خرما و همین طور پلو و قیمه.اولی نذری برادرم و دومی نذری مامان.این چند روزه درگیر بافتن یک دامن برای دخترک بودم.مثل همان که برای دختر وسطی بافته بودم.کاموایش را داشتم و فقط دو تا آخر شب برای بافتنش وقت گذاشتم .برای بلوز هم یک بلوز یقه اسکی خریدم و روی آن با گل بافتنی تزیین کردم.شلوار جورابی هم برای دختر وسطی و دخترک خریدم.دختر بزرگه هم یک شلوار خرید.بقیه لباسهایشان مناسب بود. یک چادر لبنانی برای دختر بزرگه دوختم.البته رولباسی.پارچه اش را از مکه خریده بودم و فکر کردم اگر لبنانی باشد برای مهمانی راحت است.عکس لباسها و چادر و خیلی چیزهای دیگ...
16 آذر 1392

کاردستی درخت پاییزی

دوباره دختر وسطی کاردستی داشت.اینبار درخت پاییزی.وسط یه روز شلوغ که دختر بزرگه رو باید از کلاس زبان می آوردم و برای جشن تولد دوقلوهای برادرم دنبال کادو میرفتم و لوبیا سبز برای خرد کردن مونده بود و ... باید درخت پاییزی هم برای دختر وسطی درست میکردم و تاکید میکرد مدام که آخرین مهلته.راست هم میگفت چون وقتی هفته تموم بشه واحد کار پیش دبستانی عوض میشه و کاردستی هفته قبل دیگه ارزش چندانی نداره.خلاصه با کاغذ رنگیهایی که از قبل خریده بودم شروع کردیم به درست کردن.دختر وسطی هم برگها رو چسب میزد و میچسبوند.کار بدی در نیومد و از نتیجه راضی بودم.دختر وسطی هم خوشش اومده بود خدا رو شکر.       امسال از اول سال ...
16 آذر 1392