دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

سلام بر رمضان 93!

امروز ، روز تعطیل پر کاری بود. دوباره ماه رمضان دوست داشتنی ام آمده است. از فردا به خانه مان می آید.یک روز زودتر! امروزم به تمیز کاری گذشت و سر و سامان دادن خانه و خودم به رسم هر ساله. از صبح گرد گیری کردم و جارو و به امورات خانه رسیدم. و الان که مشغول نوشتن هستم ، درست ساعت یک و ده دقیقه ی نیمه شب است در حالی که خانه در حد انتظار برق می زند.(حد انتظار یعنی خانه ای با سه فرزند که جمع می کنی و می پاشند!هزار ماشاالله!!!) مبل ها جابه جا شده اند تا جا برای سفره ی افطار باز شود. میز ناهار خوری جهت صرف سحری به اتاق نقل مکان داده شد. لباس برای همسر اتو کشی شده است  تا در زمان میت بودن اینجانب در ما...
7 تير 1393

ولیمه

برادر گرامیمان به اتفاق خانواده از سفر حج برگشتند. هفته گذشته به تهیه و تدارک میهمانی و ولیمه گذشت.     و حضور فعال دختر ها در مراسم استقبال و زدن بنر و ...       روزهایی بود برای خودش که گذشت. وقتی برای بازگرداندن زائران به فرودگاه می رفتیم ، مدام یاد روزهایی می افتادم که همسر به مکه می رفت و بر می گشت. و برای استقبال و یا بدرقه اش می رفتیم. از هر دو موقعیت بیزار بودم. از بدرقه بیزار بودم به خاطر رفتن همسر و از استقبال به خاطر آمدنش و نبودن موقعیتی برای سیر دیدنش و جبران یک ماه ندیدنش!   ...
29 خرداد 1393

آش پشت پا

دیروز پنجشنبه 15 خرداد 93 ، برای مکه رفتن برادرم آش پختیم. روز خوبی بود با بدی هایی که خودم می دانم و خدای خودم و البته همسر. بدی هایی که فقط همسر را متحمل شنیدن طولانی مدت درد دل هایم کرد و یک خواب آشفته شبانه برایم به جا گذاشت و یک معده درد برای صبح امروزم به همراه داشت! خدایا صبر... بگذریم... آش خوشمزه ای پخته شد و ما هم در غیاب زائران محترم که برادر و زن برادر و پسرهای دوقلویشان بودند خوردیم و کیف نمودیم!             خدا قسمت و روزی همه بگرداند ، انشاالله! ...
16 خرداد 1393

روز معلم با تاخیر!!!

روز معلم ، در یک روز در مدرسه دختر ها ، برای دختر بزرگه و دختر دومی برگزار شد. و از آنجایی که من بسیار بیکار بودم و صد البته اکتیو!!! نماینده ی هر دو کاس بودم برای برگزاری جشن! اول صبح جشن دختر دومی برگزار شد و خوب بود:             و بعد از آن هم جشن دختر بزرگه:       برای کادوی روز معلم ، برای هر دو دختر ها  ، با همکاری تعدادی از والدین دانش آموزان کارت هدیه تهیه شد و به معلم ها تقدیم شد. برای دختر دومی معلم اصلی و معلم نقاشی و ورزش و قرآن. برای دختر بزرگه هم معلم ریاضی ، علوم هدیه های آسمانی ، فارسی ،ورزش ، معاون...
25 ارديبهشت 1393

مبارک!

    تولد حضرت علی (ع)  و روز پدر بر همسرم و پدرم و پدر همسرم مبارک. همیشه باشید که محتاج محبت همه ی شما هستم! محتاج پدرانه هایتان ، که گر چه جنسش از مادرانه های مادرانمان نیست، ولی کم هم ندارد!   ...
23 ارديبهشت 1393

نمایشگاه کتاب 93 (2)

و در روز فرح بخش و به یاد ماندنیِ چهارشنبه گذشته ، کتابهایی هم خریداری شد که از دیدنشان ذوقی وسیع ما ر ا در بر می گیرد!       کتاب ها و بازی فکری دخترک :     کتابهایی که برای "ماموریت غیر ممکن 3 " خریدم!!!       بازی فکری دختر دومی:       و یادی هم از نمایشگاه کتاب سال قبل! کتاب های دختر بزرگه:                           کتاب های دختر دومی: ...
15 ارديبهشت 1393

دومین مراسم روز مادر 93

و اما دومین مراسم روز مادر ، روز شنبه در خانه ی مامان و بابا برگزار شد! روز جمعه که دور هم بودیم همه را دعوت کردم به خانه ی بابا!(به این می گویند بخشیدن از کیسه خلیفه!) خلاصه ظهر بعد از تمام شدن کارم به خانه مامان رفتم و شب را مهمان مامان بودیم به صرف غذای همیشگی دور همی های خانه شان ، یعنی ماهی:       بعد از شام هم مراسم خجالت دادن ما خانومها توسط همدیگر برگزار شد. با این حجم کادو:     از کادوهای ما برای مامان ، تا کادوهایی که برای خواهر ها و دخترها و دختر خواهر و زن برادر خریده بودم  ، تا کادوی پسر های برادرم برای مامانشان و ... و از همه ی...
1 ارديبهشت 1393

اولین مراسم روز مادر 93

از چهارشنبه شب مهمان خانه ی خواهر بزرگه شدیم. بعد از یکسال!(میخواهم بگویم که من چقدر آدم زرنگ و پر جنب و جوشی هستم!) بار و بندیل را جمع کردیم و رفتیم دو تا کوچه آنطرف تر ، تا خانه ی خواهرمان باشیم. و از آنجا که دو تا خواهر ها در یک ساختمان و در جوار یکدیگر زندگی می کنند ، جمعمان حسابی جمع بود! از دو سه روز قبل دختر بزرگه به شکل بسیار محسوسی  با پدرش در گوشی و پچ پچ گونه حرف می زدند. و ما هم که روز مادر را نزدیک می دیدیم ، به روی خودمان نمی آوردیم. و حتی آن روزی که دختر بزرگه انگشترش را به آشپزخانه آورد و بی مقدمه شروع کرد به صحبت کردن در مورد سایز انگشتر و مدل انگشترش ، و خواهان تست کردن اندازه ی ان...
31 فروردين 1393

سبزه عید

امسال برای اولین بار سبزه انداخنم.با پرس و جو و با کمک از اینترنت.این تصویر دو روز قبل عدس و ماش بود:         و این تصویر امروز صبح که در ریختمشان.         ماش ها توی آب زود جوانه زدند ولی بعد از گذاشتن در دستمال دیر رشد کردند.بر عکس عدسها که توی دستمال زود جوانه سبز زدند.یکسره دارم سر میزنم به ظرفشان و با هر جوانه ذوق میکنم. نمیدانم آیا جای امیدی هست برای سبز شدنشان تا عید؟   و این دانه ماش که توسط دخترک بررسی شد و حین توضیحات و ذوق کردنهای من برای دخترک و دانه ،ناگهان بلعیده شد و با تلاش فراوان از دهان دخترک نجات یافت! ...
17 اسفند 1392