دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 5 ماه سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

نمایشگاه کتاب

1393/2/15 8:44
نویسنده : مامان دخترا
3,437 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز با دو تا دخترها و بدون دخترک رفتیم نمایشگاه کتاب.

طبق رسم هر سال.

صبح دخترک را سپردیم به مامانی و با زهرا(دختر خواهر شوهر)و دخترا راهی شدیم.

خدا راشکر که نمایشگاه امسال را هم دیدیم!

بچه ها همچون خودم چنان ذوق میکردند که نگو!

طوری برای برچسب های یک چیر مرد دستفروش هیجان زده شده بودند که بعد از خرید ، 4 تا برچسب هم کادو گرفتند.

 

 

 

و در همان محل چشممان به دیدار یک عدد باب اسفنجی هم روشن شد.

 

 

بچه ها حسابی دور زدند و خرید کردند تا موقع ناهار و بعد از ناهار بردمشان به سالن هنری و غرفه خمیر بازی آریا تا خودم هم بتوانم کتابهایم را بخرم.

دخترها در غرفه کنار مربی نشستند به خمیر بازی که محصول کارشان این بود:

 

 

 

بعد از درست کردن این عروسکها ،با نشان دادنشان 10% تخفیف میدادند برای خرید از محصولا آریا.

تبلیغات است دیگر!ولی دستشان درد نکند که چند تا عروسک یاد دخترها دادند.

 

عکس کتابهای خریداری شده را در ادامه مطلب گذاشته ام.

 

اعترافات نمایشگاهی:

من اعتراف میکنم که وقتی از پله های مترو بالا می آیم و چشمم به فضای سبز بعد از پله های مترو شهید بهشتی می افتد در آن لحظه خودم را خوشبخت ترین انسان فرض میکنم که توانسته ام یک بار دیگر به نمایشگاه بیایم.

و اعتراف می کنم که عاشششق دستفروشهای مترو هستم.بی رودربایستی وقتی جنسهای در حال تبلیغشان را میبینم دلم غنج میزند از ذوق!خیال باطل چشمک

 

و اعتراف میکنم که عاشق کباب ترکی هایی هستم که در نمایشگاه میخوریم و دیروز قسمتمان نبود خوردنش!ناراحت

 

و اعتراف میکنم که هیچ چیزی نمیتواند خاطره یک روز خوب نمایشگاهی را تلخ کند جز شلوغی و فشار بیش از حد مترو!

و البته چرخ حمل کتاب زهرا که سبب یک بگو مگوی کوچولو در مترو بین زهرا و یک مسافر شد و من بیچاره دم برنیاوردم که من فقط حامل این ساک هستم نه صاحبش!

نَمیری زهرا که دیروز چقدر حرصم دادی با این ساک!

 

♥داشتم دخترها را میبردم سرویس بهداشتی که دختر دومی پرسید:

"مامان وقتی تنها میای جایی دلت برای مَردِت تنگ نمیشه؟"

و من :تعجب متفکر

فکر میکنم همین روزها مرا هم "ضعیفه" خطاب کند این دختر دومی!

 

کتابها در ادامه مطلب:

 

 

کتابهای دختر بزرگه

نبرد هیولاها،در جستجوی خوشمزه ترین،دزد رویاها،پری نخلستان،دو جلد از قصه های ناگوار،جزیره هزار داستان

 

 

اون کتاب جزیره هزار داستان عااااااالیه!

یک کتاب برای اینکه بدونی تصمیم گیریت به کجا میرسه.

 

سرزمین سحر آمیز،یک جلد از کتابهای زرد،قصه هایی برای 10 ساله ها،قصه های قد و نیم قد، قصه های جادویی

 

 

5 جلد کتاب افسانه گل پریان

 

 

 

دو جلد قصه ما مثل شد،قصه های قبل از غذا،جغرافیای اقلیمی،قصه های شب قرآنی،نرم افزار بازی

 

 

 

کتاب علمی حیات وحش و دایناسورها،2000 آزمون تیزهوشان،و تصاویر مخفی که خودم عاشقشمخوشمزه

 

 

کتابهای دختر دومی

 

پک کتابهای کوچولوها(مهارتهای اخلاقی)،باز آموز برای کلاس اول،کتاب ماسکی دلقکهای جشن،نرم افزارِ الفی و خلاقیت،نرم افزار فکری دورا

 

 

سری کتابهای خاله بازی که دو جلدش رو پارسال خرید و بقیش رو امسال

 

 

تصاویر مخفینیشخند،دو جلد قصه های شب،کتاب رنگ آمیزی برچسبی و کتاب برچسب دار خلاقیتی یک روز در جشن تولد

 

 

 کتابهای کمک درسی کلاس اول(برای سال بعد)

 

 

خمیر بازی و برچسب

 

 

کتاب و کارت "دید آموز" برای دخترک

و سی دی بازی فکری

و هر کس فکر میکند که به خاطر خودم به بچه ها اصرار کردم برای خرید سی دی بازی فکری سخت در اشتباه است.

آخه من و بازی با این سن و سال؟هورا

 

و کتابهای نازنین خودم:

شما که غریبه نیستید،بیوتن،ماه کامل می شود،رویای تبت،پرنده ی من،ترلان و

مجله شماره 2 بافت کوک( آیکون ذوق مرگی!)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

مامان ترنم
15 اردیبهشت 92 10:30
سلام. مرحبا چه خریدهای باحالی.من عاشق نمایشگاه کتابم ولی نمی دونم چرا هر سال همزمان با نمایشگاه کارها جوری میشه که نمی تونم بیام.امسال هم ماموریت خواهر به ملایر و اهواز در همین روزها و عدم حضور او در تهران برای همکاری در نگهداری ترنم مانع از مسافرت من شد.ایشاالله که خوش گذشته باشه.


من آماده بودم برای همکاری مبسوط!
مامان سونیا
15 اردیبهشت 92 14:00
به به انشاالله که خوش گذشته دست مامانی درد نکنه با خرید این کتابها برای دخملی ها
من که دهنم اب افتاد دلم به تاپ تاپ افتاد همه خانم ها جوی طلا فروشی اینطوری میشن من جلوی کتاب فروشی قدرت نگهداری خودم رو ندارم دخترم از خودم بدتر کتاب فروشی که میریم دلش میخواد کامیون بیاره بار بزنه ببره همه مغازه کتابفروشی رو
خوش به حالتون من سه سال هست از نمایشگاه کتاب محروم شدم و نمیتونم برم هر سال اداره ما یک روز جمعه میبردمون به نمایشگاه کتاب و متاسفانه مادر من دو سال پیش روز بیستم ادریبهشت فوت کردند و سال گذشته که مراسم سالشون بود و باز امسال هم میخواهیم برشون سالگرد بگیریم و من نمیتونم برم نمایشگاه


خدا مادرت رو بیامرزه.نمایشگاه نمیری ولی روح مادرت رو شاد می کنی.
خدا رحمتش کنه.
مانلی مادر باران
15 اردیبهشت 92 15:08
چه عالی هم خرید هم تفریح من که اگه ساعتها تو کتابها غلت بزنم هم خسته نمیشم


جات خالی بود دیروز.
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
15 اردیبهشت 92 15:14
کتاب هوشو( هوشنگ مرادی کرمانی) و فریبا وفی رو به خاطر توصیه ی من خریدی؟
بگو آره تا دلم خوش باشه!


البته که به توصیه تو خریدم.ممنون که کمکم کردی.
صاف رفتم لیستم رو خریدم و اومدم.بی دردسر.
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
15 اردیبهشت 92 15:15
راستی سوز به دلت!
عمو هوشو اومده بود دانشگاهمون برای همایش ادبیات کودک، من باهاش عکس گرفتم.
دوستش می دارم زیاد.


جان من؟
شخصیتش چجوریه؟
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
15 اردیبهشت 92 15:15
منم برچسب می خوام. اصلا کرم برچسب خریدن دارم من.به خدا!


منم همین طور.مخصوصا برچسبای الان که اینقدر خوشگلن.
گذشت دوره ما که دلمون به برچسب کاغذی مدرسه موشها خوش بود!
♥●•٠·˙عارفه مامان فاطمه حلما جون♥●•٠·˙
15 اردیبهشت 92 17:17
وای چقدر کتاب
خوش به حالتون
من که نمیتونم برم با این وضعم


خوت نبودی کتابت که بود.
نگار
15 اردیبهشت 92 18:34
به به چه کتابهایی..مبارک باشه...دلمان خواست..


میتونم پیشنهاد بدم که برات پست کنم یا اینکه خودت بری بخری!
عمرا اگر این راه ها به فکرت رسیده بود.نه؟
مادرشوهر
15 اردیبهشت 92 18:36
اوووووووووووه میگه کد وارد شده ی امنیتی صحیح نمی باشد..

ینی برات یه رمان نوشته بودم هممممممممممممممممممش پرید.


میشه دوباره یه رمان دیگه بنویسی؟خواهش میکنم.
سميه مامان گل دخترا
15 اردیبهشت 92 21:38
من چند روز نبودم ببين چه خبره ه ه ه
خوش بحالتون رفتيد نمــــــــــــــايشگاه. اينجا كه نمايشگاه ميزنن،اندازه يه فروشگاه توش كتاب پيدا ميشه. ولى ما هم ليست خريد داديم به خانواده ى همسرى كه اونجا ساكنن برامون تهيه كنن!!!
واسه اون دختر دومى هم،موش بخورتش با اين زبونش!
واى خواهر،خدا به دادِ من برسه.......


سمیه خانوم لیست میدادی برات میخریدم و میفرستادم.
مامان تسنيم سادات
16 اردیبهشت 92 0:20
سلام ما هم پنجشنبه رفتيم
من اون برچسبا رو نديدم كجا بودن ....؟
چه جالب منم سري كتاباى خاله بازيو براى تسنيم گرفتم
مبارك دختراتون باشه


سلام.اون برچسبا رو یه پیرمرد بعد از سالن کودک و نوجوان میفروخت.
این کتابای خاله بازی رو دختر دومی خیلی دوست داره.
مادرشوهر
16 اردیبهشت 92 9:30
من بازم کامنت گذاشته بودما!
پس کو اون همه شکلک؟؟


نمیدونم چرا میخوره نظرات رو.
خصوصیات رسید عزیزم.
من وقت ندارم ولی مادر شوهرم پایه این کاراست.
ازش میپرسم و بهت خبر میدم.
خودم هم تو تعداد کمش شرکت میکنم حتما.
مامانی طهورا
16 اردیبهشت 92 13:17
سلام
خوششششششششششش بحالتون
ما که از این نمایشگاهها نداریم


مگه کدوم شهری مامان طهورا؟
مامان محمد و ساقی
16 اردیبهشت 92 13:48
سلام بر مامانی سه دختر گل

ماشالله به شما و خسته نباشید به این بافتنی های زیباهمشون عالی

مامانی با تبادل لینک موافقی؟




البته عزیزم.

باعث افتخاره.


مهسا
16 اردیبهشت 92 19:59
آخ جون کتاب ! من عاشق کتابم ولی دو سه سالی می شه که دیگه نمایشگاه نمی رم حوصله شلوغی نمایشگاه ندارم ولی کتاب می بینم غیر قابل کنترل بهش حمله می کنم!
(یک سوال چرا شکلکهای اینجا کم شده؟ قبلا بیشتر بود)


امسال زیاد شلوغ نبود.
آیا من مدیر نی نی وبلاگم؟
حرفا میزنیا!
مهدیه
17 اردیبهشت 92 11:55
سلااااااام!
از آشنایی تون خوشبختم!
به ما هم سر بزنین!


چشم خانوم.
خوشحالم باهاتون آشنا شدم.
دخترک
18 اردیبهشت 92 9:02
سلام

چه دخترای عزیزی دارین

اون چه بامزس که گفته دالت واسه مردت تنگ نمیشه

منم نمایشگاه میخواااااااااااام




اون دختر دومیِ این حقیرِ ضعیفه است!!!

دخترک
18 اردیبهشت 92 9:03
راستی منم یکبار هوشنگ مرادی کرمانیو از نزدیک دیدم
اومده بود کانون
خیلی مرد نازنینیه


همه ازش تعریف می کنن.
چقدر خوبه که یه هنرمند خاکیه.
zahra
20 اردیبهشت 92 20:33
دوست ندارم


نگو تو رو خدا میمیرم!
با اون همه بلا که تو مترو سرم آوردی بایدم دوستم نداشته باشی!
najmeh
31 مرداد 93 15:51
چقد من و شما وجه مشترک در علایقمون داریم.منم عاشق بافتنی و کتابم.ولی بازم خوشبحال شما که نمایشگاه کتاب دارید.ما که نداریم شما که غریبه نیستید رو خوندم ولی بقیه رو متاسفانه نخوندم.اگه خیلی اهل کتابید تا کتابای خیلی خوبی بهتون معرفی کنم.
مامان دخترا
پاسخ
خیلی خوشحال میشم خانوم