روزگار ما...
قبل تر ها یکی از لذتهای زندگی مشترکم این بود که در ماشین کنار همسرم بنشینم و با او حرف بزنم.
او رانندگی کند و من هر آنچه در دلم دارم برایش بگویم!
اما حالا...
روزگاری داریم که وقتی در ماشین مینشینیم، سه تا صورت که به طرز غریبی در پیشی گرفتن از همدیگر تلاش میکنند فاصله بین دو تا صندلی ما را پر میکنند.
و کافیست کلمه ای از دهانمان در بیاید تا این سه تا صورت به حرف در آیند و گوی سبقت را از کف یکدیگر بربایند برای پاسخ دادن به حرفهای ما.
تا خدای نکرده برای ما جای ابهامی باقی نماند.
و البته پیروز این میدان همیشه دخترک است که وقتی ببیند صدایش به جایی نمیرسد با گامی بلند حضور فیزیکی اش را میان ما دو نفر اعمال میکند و به صندلی جلو نقل مکان میکند.
و من هم چاره ای ندارم جز اینکه صحبتهای دو نفره مان را به کنفرانسی پنج نفره تبدیل نمایم.
این هم از روزگار ما!