دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

مدل جدید افطار!

1392/9/16 18:00
نویسنده : مامان دخترا
1,103 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

حالا مدل جدید افطار خوردن دخترک:

 

 

 

 

در صورت اعتراض و مانع شدن ما هم قیافه دخترک این می شود:

 

 

و البته با فریادی گوشخراش و نهیب و غُر غُر به زبان خودش!

 

دست خودم نیست؛ 

ولی با دیدن دخترک در این وضعیت یاد مادر بزرگهایی می افتم که حتی کنار سفره هم پتو را از دور خود باز نمیکنند!نیشخند

 

خلاصه این روزها هر گوشه ای از پتوی دخترک ، با غذاهایی که روی آن ریخته ، تاریخچه ای از یک افطاری منزلمان را مرور میکند!

 

 

 


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (23)

عاطفه
11 مرداد 92 8:51
ما هم یه دونه از این دخترکا تو فامیل داریم که حتی تو مهمونی ها هم پتو جان را با خودش همراه میکنه. و تقریبا یه سالی هست که مامانش واسش تکه تکه کردتش تا حمل و نقلش راحت تر شه


نه بابا.
واسه ما به اونجاها نمیرسه ایشالا!
معصومه زن عموی بردیا
11 مرداد 92 13:20
سلام التماس دعا دارم و بخاطر وبلاگتون بهتون تبریک میگم و بخاطر سلیقه تون غبطه میخورم حسودی نمیکنما


معصومه جان اومدم وبلاگت و با تمام وجودم ، با تمام وجودم از خدا خواستم که حاجت روا بشی.
اگه لیاقت داشته باشم.
مهسا
11 مرداد 92 13:39
من با دیدن این عکسها خیس عرق شدم . چه می کنه این وابستگی!


عین مامان بزرگاست.
نه؟
محبوبه مامان ترنم
11 مرداد 92 15:35
عزیز دلم. چه باحال این نفس من.
کاش ترنم ما هم وابسته پتوش بود ولی صبح تا شب و شب تا صبح پستونک توی دهنش نبود.


خوب نذار تو دهنش باشه.
گریه میکنه اگه نباشه؟
وابستگیش روز به روز بیشتر میشه به پستونک آخه!
مامان تسنیم سادات
11 مرداد 92 18:00
این دیگه عوض بشو نیست تا آخرش همینه ....!
برو خصوصی


منم عوض بشو نیستم.
تا آخرش همینم!!!
مامان یاسمین زهرا
11 مرداد 92 19:00
خواهر خوبم میام وبلاگتون ولی نظر نشده بذارم از بس کار دارم اخه فردا مهمونی دارمببوسید دختر گل رو که خیلی کاراش با نمکه


آخ جون مهمونی!
عکس یادت نره!
نگار
11 مرداد 92 23:10
ای جووووونم چه بامزه.موهاش چه ناز فره


اره.
این دخترم موهاش فر فریه انگار!
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
12 مرداد 92 2:15



سلام خانوم.
تولدت مجدد مبارک!
سميه مامان گل دخترا
12 مرداد 92 3:17
نازى به اين دخترك.
بزارش راحت باشه ، ولى نمى دونم اين همه وابستگى خوبه يا نه؟



چرا بد باشه.
همه ما از این وابستگیها داشتیم.
مثلا من خودم تو بچگی به بالشم و چادر مامانم وابسته بودم.
zahra
12 مرداد 92 9:37
سلام
قوربون پتوت و خودت
مبارک باشه هم دفترخاطرات دختردایی جان هم پارچ های زندایی جان ان شالله بیام خونتون هم اسمم بخیر ! ( ان شالله ) در ان دفتر با خاطره ای خوش ثبت بشه هم اینکه پارچ رو افتتاح مجدد کنیم دوتاییشو ببینیم دوتایی تو سفره چطورن و هم اینکه این بچه رو از پتو و این پتو رو از این بچه کمی جدا کنیم
افطار بیایم یا سحر ؟


قربون پتو و در و دیوار رفتی ولی قربون مامانش نرفتی؟
آیکون یه نفر که داره خودشو به اون راه میزنه در مورد افطار و سحر!!!
و من سوت زنان هستم همچنان!
مامان سونیا
12 مرداد 92 11:37
الهی هم قیهافه اش ناز و دلنشینه این دخترک هم کارهاش با نمکه چطوری بگم کلا گوله نمکه


حالا خدا کنه گوله نمکیش به من رفته باشه!
مانلی مادر باران
12 مرداد 92 13:10
قربون این دخترک بروم من با اون پتوش


خدا نکنه عزیزم!
مامان محمد و ساقی
12 مرداد 92 13:22
سلام عزیزم
خوبین؟
مگه رمزنداشتین؟همون قبلی.خصوصی میذارم براتون


فراموش کردم اگر هم داشتم!
مامان محمد و ساقی
12 مرداد 92 13:23
ای جان این دخترکوچولوتون خیبی بامزست
منهم گاهی اوقات سردم بشه از این کارها میکنم


هممون گاهی از این کارا میکنیم.
ولی خوب تو تابستون یه خورده واسه این پتو گرمه!
مامان محمد و ساقی
12 مرداد 92 13:24
تولد مامان طهورای عزیز هم مبارک باشه.ایشالله همیشه سلامت باشن


ایشالا!
100 ساله بشه الهی!
معصومه
12 مرداد 92 15:27
میای قنداقو ببینی؟


دیدم عزیزم.
مبارک باشه.
مامان مهسا
12 مرداد 92 15:34
چيكارش داري بچه را بذار راحت باشه
هر كي به يه چيزي دل ميبنده !!
مثل خودت كه اين دوربين از دستت ول نميشه
كسي نيست اينا سوژه كنه
يه پست در مدح عكاسيت بنويسه
اين ماموريت خطير به عهده دختر بزرگه


الان در جهت تخریب من کوشیدی؟
الان در جهت تشویق من کوشیدی؟
الان تکلیف من چیه؟
عاطفه
12 مرداد 92 19:36
چه باحال گفته این مامان مهسا ! دلمان در این گرمای جان فرسای تابستان خنک شد


خنکت میکنم حالا.
صبر کن و ببین!
عاطفه
12 مرداد 92 19:41
با از ما بهتران ما را در نیندازید سلطانم ! ببخشیدمان ! تقصیر این مامان مهسا خانوم بود که با حرفش قلقلکمان داد و از راه به در شدیم . جبران میکنیم


حالا شدی دختر خوب!
zahra
12 مرداد 92 19:46
اقا قبول نیست
ما میخوایم در یک حرکت خودجوش خود را بندازیم اونجا !
چطور من بگم قوربون پتو و خودت نمیگی خدانکنه ؟ب باقی میگی؟


آقا داری خودتو میندازی مواظب دست و پاهات باش!
نمیدونی چه مزه ای داره تو قربونم بری!
zahra
13 مرداد 92 17:16
میندازیم روی دشک
نترس


میدونی که ما تشک نداریم.
هر کس هم میاد خونمون رو پتو می خوابه.
ملتفتی که!
zahra
14 مرداد 92 4:48
اتفاقن از "ف " پرسیدم این مدتم پتو بود ؟
جوابش یادم نمیاد !



اون با همین شرایط هم اینجا رو دوست داره.
مثل تو نیست که مدام غر غر کنه!
منصوره مامان زهره
16 مرداد 92 4:56



اینا مال منه؟