روزانه!
امروز به جان خانه مان افتادیم با دخترها!
همسر به یک مسافرت نیمه مجردی! (همراه با دو تا پدرها و برادرم و همسر خواهر شوهر) رفته بود و ما هم از فرصت استفاده کردیم و سر و سامانی به خانه مان دادیم.
ما جمع کردیم و دخترک ریخت!
ما بردیم و دخترک آورد!
خلاصه به هر جان کندنی بود تمام شد.
و ما حالا کیفورِ وضع خانه و زندگیمان هستیم.
احتمالا این هفته یک مهمانی دو سه روزه هم دارم.
خواهرها و برادر و مادر و پدر.
چهارشنبه هم قصد رفتن به تهران و خرید کفش برای بچه ها گردش یک روزه با دخترها را دارم.
پنجشنبه هم مهمان خانه ی دایی دومی هستیم جهت مراسم سال پدر بزرگ.(البته چندمین سالگرد است!)
خلاصه هفته ی شلوغیست احتمالاً!
امیدوارم به خیر و خوشی تمام شود.
خدا کمک کند و مهمانداری را هم بگذرانم به سلامتی!
♥ میل شدیدی به نوشتن دارم.
کتابهای "فریبا وفی" حسابی ذهنم و قدرت تخیلم را درگیر کرده است.
خوش به حال "فریبا وفی" که میداند هر حس را چطور بیان کند!
خوش به حالش!