بافتنی نیمه کاره و یک مینی عروسک!
امروز فقط چسبیده بودم به بافتنی!
ساعت 7/5 با بچه ها به مدرسه رفتم برای دیدن معلم دخترها و از ساعت 8 که برگشتم تا 10 بافتنی بافتم.
حالا چه بافتم؟
کلاً بافتنی ام به در بسته خورده است.
مشغول بافتن سوییشرت و شلوار دخترک بودم با کامواهایی که از حسن آباد خریده بودم.
یعنی اینها:
بافت شلوار تمام شد و سوییشرت را هم تا نرسیده به زیر بغل بافتم ، اما کاموای سفید کم آمد.
این هم شلواری که بافته شده ، ولی دوخته نشده است!
از همین محل زندگیمان کاموای سفید خریدم و خوشحال و خندان راهی شدم برای ادامه بافت.
اما افسوس که جنس کامواها کلی باهم فرق داشت.
کاموای حسن آباد ابریشمی بود و کاموایی که از اینجا خریدم مات است.
بنابر این طی یک پروژه برادر شوهر کوچیکه را متقاعد کردم تا برایم از روی نمونه اش بخرد.
حالا تا سه شنبه که برادر شوهر بر میگردد من بافتنی نداشته باشم؟
من با چه امیدی زندگی کنم پس؟
سر انجام تصمیم گرفتم که کمی به خودم برسم و بافت اشارپ را شروع کردم .
با این کاموا:
و از قضا به احتمال زیاد این کاموا هم کم خواهد آمد.
چون تصمیم به بافت یک دستکش هم برای خودم دارم.
فقط قسمت خوب ماجرا این است که کاموای "ALIZE" همه جا در همه رنگها پیدا می شود.
این هم برای اینکه پستم زیادی مایوس کننده شد:
عروسک کوچولویی که برای کیف دختر بزرگه بافتم و پس از بافته شدن ، بسیار بزرگتر از چیزی بود که فکر می کردم و برای کیف زیادی بزرگ بود.
و به ناچار شد دکوری خانه خودمان!
ببخشید پشتش را به شما نموده است:
همین!
دیگر عرضی نیست!