جامدادی
و اینک هنر دخترم .
که نیمی از آن در تابستان و بقیه اش که با من و مادرش (مادربزرگش) بود حالا تکمیل شده است.
کاموای این کیف ها را از محمود آباد خریده بودیم.وقتی رفته بودیم مسافرت.
نخ مشکی و نخ قرمز بهاران ،( از این نخهای نازک ) خریدیم و به ذهنمان رسید که
دو تایش را قاطی کنیم و نتیجه شد این جامدادی ها که دختر بزرگه خودش را خجالت داد و برای خودش بافت.
یکی برای مدرسه و یکی برای کلاس زبان.
مادر هم حدود یک ماه قبل آستر برایش دوخت.(آن موقع من هنوز حرکت انتحاری دوختن آستر را انجام نداده بودم و ناشی بودم.)
وقتی برای کیف خودم آستر دوختم و زیپ دوختم ، با کمال اعتماد به نفس زیپ
جامدادی های دختر بزرگه را هم دوختم و قابل استفاده شد اساسی!
و عکس فوق اصلا بدین منظور نیست که ما خیلی پولدار می باشیم.
بلکه از آن جهت است که اطلاع دهیم دخترم رو به پیشرفت است و برای یکی از
جامدادی ها جیب هم بافته است!
بععععله!
چنین دختر هنرمندی داریم ما!
حیف که تابستان تمام شد.
وگرنه یک تولید انبوه جامدادی و کیف هم در پیش داشتیم!
و در آخر اینکه یک کیف هم بافته شده است توسط دختر بزرگه که منتظر است تا من برایش دسته ببافم و من در اولین فرصت خواهم بافت و عکس خواهم گذاشت.