مینون خان!
این روزها دخترک علاوه بر "عزیز" یک یار دیگر نیز پیدا کرده است و او هم کسی نیست جز :
"مینون"!!! یا همان میمون
دخترک چنان این موجود نه چندان زیبا را عزت و احترام می کند و قربان و صدقه می رود که به پای عزیز رسانده او را!
در همه ی موارد نظر "مینونه" برایش محترم است و بی نظر او کارش پیش نمی رود.
دستش را در پشت عروسک می برد و می ایستد روبروی من و می گوید :"مــــــــــــــــــــــــــــــاچ!"
و وقتی با مینون! روبوسی می کنم دخترک لطف می کند و دهان میمون را پاک می کند تا خدای ناکرده میمون از ماچ کردن من بدش نیامده باشد!
خدایا!!!!
این میان یک مشکل عمده موجود است که همه ی ما به گونه ای با این میمون ارتباط برقرار کردیم به جز همسر!
و امان از زمانی که دخترک تصمیم می گیرد وقت غذا خوردن میمون خان کنارمان باشد و مدام از بابا می خواهد تا به میمونش ابراز علاقه کند و تحویلش بگیرد!