ماموریت غیر ممکن 1 و 2 دخترک!
امروز سومین روزیست که دخترک در شرایط فوق العاده به سر می برد!
شرایطی حاد ، البته از نظر خودش.
از روز 12 شهریور ماه تصمیم کبری را گرفتم.
چند روزی بود که غذا نخوردن دخترک به حد اعلا رسیده بود.
نه اینکه بگویم گرسنه می ماند.بلکه از شدت علاقه به می می (شیشه) غذا هم نمیخورد.
مدام شیشه پر از شیر دستش بود و با هیچ ترفندی هم نمیشد شیر دادنش را به تعویق انداخت.
این در حالی بود که برای غذا خوردنش لا اقل دو ساعت قبل از غذا نباید شیر یا چیز دیگری میخورد.
از طرفی دیگر ، دخترک که پستونک را بیشتر موقع خواب می خورد ، حالا حتی سراغش را میگرفت و پیدایش میکرد و در دهانش میگذاشت و راه می رفت.
و با وارد شدن پستونک به دهانش انگار کلی مسکن به خونش وارد میشد ، که بچه خمار میشد و کم تحرک!
پس برای پستونک از روش کودکی های دختر بزرگه استفاده کردم و این بلا به سر پستونک آمد:
بار بعد که دخترک پستونک خواست بسیار ریلکس دادم دستش و به کار خودم رسیدم.
ولی دوربین را از قبل آماده کردم برای ثبت واکنشش.
هم عکاسی و هم فیلمبرداری!!!(چنین مادر با عاطفه ای هستم من!)
و واکنش دخترک به پستونک نیمه شده:
سعی می کند بافشار در دهانش نگه دارد!
اما می افتد و می افتد:
دخترک حتی بررسی کامل هم میکند ولی به نتیجه نمیرسد:
در نتیجه سومین روزیست که دخترک موقع خواب پستونک را در دستش نگه می دارد به جای خوردن !
و این هم از سرنوشت شیشه شیر:
دخترک که شیر خواست ، سر شیشه اش را در دارچین فرو کردم و بعد شیر ریختم برایش.
تا حتی اگر خورد ، تلخی دارچین باعث شود شیشه را نخورد.
در نتیجه حالا دخترک میداند که می می اش (اَه اَه) شده و حتی میداند عامل خرابکار از کجا بوده و مدام کابینت ادویه ها را نشان میدهد به همه!
و محال است که وقتی به آشپزخانه وارد میشود تکرار نکند " اَه اَه" و کابینت را نشان ندهد و جالب اینکه حتی از کنار کابینتی که شیشه اش روی آن است رد نمیشود.
شب اول ، نصفه شب شیشه دادمش و صبح قبل از بیدار شدنش شیشه را مخفی کردم.
ولی دیشب مجبور شدم دو بار شیر بیاورم برایش و بنشینم تا با نی بخورد.
و در هر جرعه تکرار می کرد " می می اَه اَه!"!