دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

اندر احوالات این روزهای ایران!

1392/3/21 2:12
نویسنده : مامان دخترا
1,233 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها بسیار دلگیر است!

نه اینکه خدای ناکرده مشکلی شخصی باشد.

دلم برای این روزهای اجتماعمان می سوزد.

دلم برای خودمان می سوزد که چطور به خاطر انتخاب شدن همه چیز را زیر پا میگذاریم.

 

 

 

دیروز که با دخترها پیاده به مهمانی می رفتیم ، جلوی کالسکه دخترک دو تا برگه تبلیغاتی افتاده بود.

با یک پرچم کوچک کنار کاندیدای محترم شورای شهر  ، و یک پرچم بزرگ پشت برگه!

و البته دو" الله "میان پرچم ها!

صبر کردیم و با دخترها برگه ها را برداشتیم و کناری گذاشتیم تا چرخ کالسکه از روی نام خدا عبور نکند.

دوباره راه افتادیم و به دو قدم نرسیده و وارد خیابان که شدیم دیدیم که ای وای!

کل خیابان پر از برگه های تبلیغاتی همان کاندیدا بود و پر از نام خدا زیر دست و پا و چرخ های ماشین ها!

گویا تبلیغات کننده محترم با ماشین گذر کرده بود و دسته دسته برگه ها را از شیشه بیرون ریخته بود!

با دیدن این وضعیت مانده بودیم سر دوراهی!

نه می توانستیم کل خیابان را از برگه ها پاک کنیم ، و هم اینکه رد شدن با دو تا دختر ها و بردن کالسکه دخترک از میان این برگه ها کاری دشوار بود.

خلاصه ما ماندیم و نگاه حسرت بار به اسم خدا زیر دست و پا و دستهایی له شده از مارپیچ بردن کالسکه دخترک و اعصابی به غایت خراب از بی مبالاتی و بی احترامی بعضی آدمها!

فقط تا سر خیابان دختر دومی تا توانست برگه جمع کرد و برگه جمع کرد!

کاش همه چیز را فدای انتخاب شدن نمیکردیم.

کاش می دانستند برای مردم ، رفتار بیشتر از گفتار تاثیر گذار است.

 

 

توضیح:

قابل ذکر است این کاندیدای محترم را اصلا نمیشناسم با وجود اینکه شهرمان چندان هم بزرگ نیست!

پس با هیچ کس خصومتی ندارم!

 


یکی از کاندیداهای محترم ریاست جمهوری از گرانی حرف می زد و از اینکه قیمتها را به قبل بر می گرداند.

یکی از دوقلوهای برادرم که حرفهایش را می شنید با حسرت گفت:

"یعنی می تونه کاری کنه ساندویچ همبرگر بشه 300 یا 400 تومن؟!"

این هم از توقعات سالم خانواده ما از ریاست جمهوری آینده کشور!!!

 

 

 

چهل تیکه هنوز تازه است و به روز که نه!به پریروز!

 

 

خبر جدید:

 

چهل تیکه همین الان یعنی نصفه شبی (2:06 صبح) به روز شد!

نمیدانم به روز شد یا به شب شد!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان فرشته های شیطون
20 خرداد 92 22:55
چقدر دغدغه هایمان شبیه همدیگه هست


راستی تو هم همینطوری؟
mamiye haniye
21 خرداد 92 2:14
سلام
عجب كار خدا بسندانه اي كردين مامان مهربون .شما هم مثل من شب زنده داري.


توفیق اجباریه.
مهمونی هستیم آخه!
مامي حانيه
21 خرداد 92 2:32
عزيزم سحري ميهمان شدين
خوش بگذرد


نه بابا!
خونه داداش با خواهر ها و برادر و زن برادر و بر و بچه ها!
آآآآآآآآآآآآآآآی خوش میگذره این شبها!
روزهای بی بدیل
21 خرداد 92 9:07
سلام. من تا الن فکر می کردم تهران هستید. می تونم بپرسم کدوم شهر هستید؟؟؟؟


استان تهران!
مانلی مادر باران
21 خرداد 92 9:40
مگر خود خدا کاری کند وگرنه از من و شما بر نمی آید که از این سیاهی ها در بیاییم یزد که آمار جرم و جنایت و دزدی کم داشت الان جز رکورد دارهاست . چهل به شب شده
مادرشوهر
21 خرداد 92 11:27
آآآآآآآآآآآآآیییییییییی گفتی خواهر... داغ دلم تازه شد. یکی از کاندیداهای شهر ما کارت تبلیغاتی چاپ کرده دونه پونصد تومن ینی سی میلیون داده واسه چندتا کارت که معلوم نیس آیا رای بیاره یا نه. از این کارتای خوشگله که تا نمیشه. چقدر حرص می خورم آی حرص می خورم..
مامان سونیا
21 خرداد 92 15:44
متاسفانه همه حرمتها شکسته میشه و خیلی راحت به حریمها تجاوز میشه لابالی گری و مذهب گریزی ذره ذره داره خودش رو وارد پوست و خون مردم میکنه و نفوذ میکنه در قلبهاشون و خیلی چیزها از خیلی سالها پیش داره دست کم گرفته میشه از تغذیه ای که طیب و طاهر نیست بگیر تا برو جلو وقتی تغذیه طیب و طاهر نباشه قلبها سیاه میشه بی عفتی و بی بند باری و فحشا و فساد همه جا رخنه میکنه و یکی هم که پیدا بشه بخواد بگه چرا و جلوش بایسته متاسفانه و شاید از روی نا آگاهی خیلی از کسانی که ادعای اگاهی و بافرهنگی و تحصیل کردگی دارند جلوش میاستند و به باد تمسخرش میگیرند و هرچی که دوست دارند بارش میکنن و کارشون رو هم خیلی مقبول و مطبوع جلوه میدند و دوستانشون رو هم دعوت میکنند برای مبارزه با کسی که داره حرف حق میزنه نمونه بارزش همین نی نی وبلاگ خودمونه اگر گاهی سری به پرسش و پاسخها بزنید دستتون میاد که من چی میگم باز هم خدا رو شکر که میبینم هنوز افرادی از جنس بلور مثل شما پیدا میشند وگر نه فاتحه ایران اسلامی خوند ه است متاسفم که این مسائل رو میبینم و میشنوم و واقعا خونم به جوش میاد وقتی با این مسائل برخورد دارم خودم نمونه اش رو هفته پیش توی کتابخونه دیدم ولی متاسفانه هیچ کاری از دستم بر نمیاد کتابخونه مثلا برای بالا برد فرهنگ و دانش و شعور افراد هست اما متاسفانه هفته قبل دیدم بچه اومدند رفتند اتاق کودک چند تا از کتابها رو که زندگینامه پیامبران هست و پرا از ایات قران پاره کرند و باهاش موشک درست کرند و پرت میکنند اینطف و اونطرف و زیر دست و افسوس خوردم و صد افسوس که چندین میلیون تومان هزینه صرف شده تا این بخش برای بچه ها تهیه شد و کتابهای پرمحتوا و حدودا هم با بهای بالا خریداری شده اما به جای خواند شده موشک و افتاده زیر پا نمیدونم چرا و تا به کی باید شاهد این مسائل باشیم اما این یکی از دردهاست در این زمانه نا به سامان خدا خودش به خیر کنه هم این وضع رو و هم عاقبت ما رو ببخشید سر درد دلم باز شد و خیلی حرف زدم شاید جاش اینجا نبود ولی گفتم
محبوبه مامان ترنم
21 خرداد 92 16:42
متاسفانه همه چیز فدای انتخاب شدنشون شده. از این چیزها خیلی زیاده این روزها. من هم وقتی بعد از تعطیلات برگشتیم بندر از چهره شهر واقعا شوکه شدم .تمام نخلها و شمشادها پر از عکس تب .لی. غا.تی بود
مهسا
21 خرداد 92 23:56
کاش کمی هم فکر می کردیم این مقامی که داریم براش همه چی را زیر پا می گذاریم (درستی , راستگویی و.....) مسوولیت هم داره .
سميه مامان گل دخترا
22 خرداد 92 1:31
راست ميگى. علاوه بر در و ديوار شهر كه كثيف شد،اسم خدا رو هم زير دست وپا انداختن چقدر كاغذ از بين بردن و چه خرج هاى بيخودى كه ميكنند....
مامي حانيه
22 خرداد 92 2:29
خانواده ي شما بسيار زياد به شبيه خانواده ماست.
وقتي دخت بزرگه رو ميبينم ميرم تو خاطرات خودم منم كلاس چهارم بودم خدا يه خواهر كوچولو بهم داد عاشقانه دوسش داشتم و ازش نگهداری ميكردم.الانم رفته كربلا دعا كنيد همه ي مسافر ها به سلامت برگردن خانواده ي من هم همينطور


به خواست خدا.
خدا همه مسافرها رو سلامت به خانه و خانوادشون برسونه الهی!
مامان محمد و ساقی
23 خرداد 92 0:14
هی وای من


مامان نرگس
27 خرداد 92 1:13
واقعا" درست میگین باعث افسوس و ناراحتی هستش.
چه کارهایی نمیکنن تا به رای بالا برسن. شرم آوره اینجا که مادر یکی دو تا از منتخبین شورای شهرمون خانما رو روز انتخابات قسم میداد به ائمه و قرآن که به پسرمون رای بدین. یکیش قرآن تو دستش و مردمو قسم میداد. واقعا" شرم آوره


ببینیم حالا چه میکنن بعد از رسیدن به شورای شهر!