جایزه برچسب
دیروز دخترها جایزه اولین 30 برچسب قرارداد را گرفتند.
طبق خواسته خود دخترها بردمشان شهر بازی.
یک شهر بازی کوچک و سرپوشیده.
بچه ها حسابی ذوق زده بودند.
مقید بودم اولین جایزه را زودتر بدهم تا انگیزه بچه ها بیشتر شود.
دخترک که سوار هر وسیله ای شد ، زار زد و زار زد!
بعد از بازی هم در همان شهر بازی یک سیب زمینی سرخ کرده مهمانشان کردم و یک ساندویچ فلافل هم برای خانه خریدیم و برگشتیم.
بعد از ظهر خوبی بود.
حیف که با دخترک خیلی خسته شدم.
و جای تقدیر و تشکر دارد از دختر دومی که مدام در حال شمردن برچسبها بود و اگر می فهمید دختر بزرگه برچسب کمتری از خودش دارد به هر طریقی کاری برای دختر بزرگه جور می کرد و بعد سریع کنارم می آمد و میگفت :
"مامان! دختر بزرگه هم فلان کار رو کرده.یه برچسب بزنه؟!"
و من در دلم می بالیدم به مهربانی این دختر دومی !
و روزی هزار بار از خدا میخواهم این حس دلسوزی و مهربانیش بعدها باعث دردسر و غصه اش نشود!