دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

به آفتاب سلامی دوباره ...

1392/9/17 2:32
نویسنده : مامان دخترا
701 بازدید
اشتراک گذاری

سلام امروز!*

سلام سی و چهار سالگی!

سلام روزهای خوب آینده!

سلام روزهای سخت پیش رو!

سلام روزهای سخت و شیرین پیش رو!

و باز اعتراف میکنم امروز که 34 ساله ام با دیروز که 33 ساله بودم هیچ فرقی نکرده ام!

انگار نه انگار که یک سال بزرگتر شده ام!

در خوشبینانه ترین حالت! به نقطه میانی عمرم رسیده ام.

 

 

*منولوگ محبوب من در فیلم "مادر" مرحوم علی حاتمی.(امین تارخ)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

سميه مامان گل دخترا
12 تیر 92 11:40
مبارك باشه مادر همه چيز تمام
مبارك باشه عضو فعال جامعه
مبارك باشه دوست عزيز من


ممنون دوست عزیزتر من!
الهه
12 تیر 92 11:53
مگه منتظر بودی چی بشه ؟؟؟


مثلا دوسانت قد بکشم.
شماره پام یه شماره بزرگتر بشه.
به زبان انگلیسی مسلط شده باشم از دیشب تا حالا!
همین دیگه.
برای یکسال بزرگ شدن همین بسه دیگه!
مامان مهسا
12 تیر 92 11:54
بوخودا من براي پست قبلي پيام گذاشته بودم
راس ميگم


دارم تایید میکنم گلم!
گریه نکن روز تولدم خراب میشه!
مامان مهسا
12 تیر 92 11:55
همچنين در وبلاگ پر بيننده و پر بازديد طهورا باران هم تولد مباركي عرض كردم بانو جان


اونم دیدم خانوم گل.
ممنون از اینهمه محبت!
مامان مهسا
12 تیر 92 11:56
حالا از اول :

سلام رفيق
34 سالگي چه حسي داره ؟؟
بگو ما هم بدونيم !!


سلام رفیق.
من یک سال بزرگتر شده ام.
بنابر این با احترام بیشتری با من سخن بگو!
از کلمات وزین و در شان اینجانب استفاده کن!





ای بابا!
من همون دیروزی ام!
هییییییچچچچچچچچچچچچ فرقی نکردم هنوز.
هنوز 34 سالگیم عمل نکرده و من هم تفاوتی نکردم.
پس راحت باش رفیق جون!
مامان مهسا
12 تیر 92 11:57
" مونولوگ "
چه با كلاس شدن مردم در آستانه 34 سالگي


بابا اکنون که یک سال بزرگتر شده ام و ...
اومدم کلاس بذارم ها!
ببینم میتونی حالمونو بگیری یا نه؟
اینجا چهار تا آدم فرهیخته رد میشه.
از جمله خود شما.
باید با کلاس هم بود گاهی!
زمینه فعالیت من خیلی وسیعه خواهر!
مامان مهسا
12 تیر 92 12:05
همه چي آرومه
من چقدر خوشحالم
تو به من دلبستي
به خودم مي بالم (؟؟)


اين آهنگو امروز سرخوشانه زمزمه كن
در حاليكه با يه دستمال افتادي به جون كابينتهاي بدبخت
بابا ساب رفتن از بس تو پاكشون كردي
بوخودا جون در عذابن از دست تو


زمزمه میکنم.
ولی حالا تو به من دل بستی؟
تکلیفمو روشن کن میخوام به خودم ببالم!
مامان مهسا
12 تیر 92 12:06
اين زمينه فعاليت وسيعت تو حلق نرجس خاتون باد



آخه انقدر وسیعه که تو حلق اونم جا نمیشه!
بعدشم اون عزیزمه!
(یه آدم بادمجون دور قاب چین!)
مامان مهسا
12 تیر 92 12:10
آخه اون گوش مخملي كجاش عزيزه ؟؟؟
هان ؟؟ هان ؟؟
به خودت بيا مادر جان . تو ديگه 34 سالته . خوبو از بد تشخيص بده ، ديگه حالا همه ازت يه انتظارات ديگه اي دارن
"آيكون دو به هم زن " هر چه گشتيم نبود


نرجس دوست عزیز منه!
هم وبلاگی منه!
اون عشق منه! زنه منه!(ببخشید اینا مال هامون بود عوضی گفتم!)
امروز زدم تو خط دیالوگ و مونولوگ!!!
خواهرشوهرکوچیکه
12 تیر 92 12:59
سلام

هیچ وقت یادم نمیره روزهایی که

قرار بود برای برادری که عزیزترینم

بود همسری انتخاب کنند...

یادم نمیره روزهایی که هر ثانیه

اش با گریه همراه بود...

متنفر بودم از دختری که قرار بود

در قلب کسی بشینه که من می

خواستم فقط و فقط برای من و

خانواده ام باشه...

تا اینکه اولین دیدار من و تو انجام

شد ...

اگر بگویم ثانیه ثانیه اون دیدار هنوز

در خاطرم است اغراق نکرده ام ...


دیدن تو چنان محبتی در دلم ایجاد

کرد که از همان لحظه تنها آرزوم

سرگرفتن این وصلت بود ...

ترس از دست دادن حامی و برادرم

از بین رفت ...و به جایش یک

احساس قشنگ از پیدا کردن یک

دوست در دلم ایجاد شد...


حتما یادته در دوران نامزدی وقتی

من و تو همه جا باهم بودیم دیگران

میگفتند اولشه ..بعد از عروسی

دیگه اینقدر باهم صمیمی

نیستین!!!

ولی الان

نزدیک به 15 سال که من و تو مثل

دو دوست در کنار هم هستیم .

محبتمان ؛دوستیمان؛صمیمیتمان

نه تنها کمتر نشده بلکه عمیق تر

هم شده ...

و من این روزها خدارو شاکرم برای

داشتن دوستـــــــی مهربان

گوشــــــــی شنــــــــــــوا

سنگ صبــــــــــــور

همـــــــــدل

همــــــــــــراز

و خواهــــــــــــــری

چون تـــــــــــــــــــــــــو

امروز؛ روز تولدت اولین روز از سفر

365 روزه توست به دور خورشید

از سفرت لذت ببر

برایت بهترین هارو آرزو دارم



رفیـــق همیشـه مومــن عاشقتم




میدونستم که گاهی اینجا سر میزنی.
ولی نمیدونستم که اولین نظرت رو توی روزی که اینقدر برام عزیزه میذاری.
تو هم برای من کم از خواهر نبودی.
تو بهترین و مهربونترین حامی من تو خانواده ای.
از محبتت ممنون خواهر شوهر عزیزم!



از اینا گذشته....فردا صبح چی میخوری؟...کله پاچه آیا؟
مامان تسنيم سادات
12 تیر 92 14:12
اى بابا .....
خواهر شوهرم ، خواهرشوهراى قديم ...!!!!!


یعنی میگی زیادی ریلکسه؟
میخوای یه جلسه بذارم بپزیش و بندازیش به جونم؟
دلت خنک میشه اینجوری؟
مامان یاسمین زهرا
12 تیر 92 15:20
به به خیلی مبارکهههههههه .سلامت و شاد باشید


ممنونننننننننننننننننننننن!
مامان تسنيم سادات
12 تیر 92 18:43
جدى نگيرى حرفموها. كنارشم كه ديدى آيكون شوخى بود


میدونم خانوم.
منم شوخی کردم.
شیدا
12 تیر 92 22:51
تولدت مبارک خانوم مادر خانومی
یک قلب گنده برای شما
و این که یه همچین عروس و خواهر شوهری باید طلا گرفت گذاشت تو موزه
ایشالا هرروز به کامت باشه


بیشترم عروسه رو.
نه؟
مامي حانيه
13 تیر 92 0:57
سلام
طبق معمول دير رسيدم
تبريك عرض ميكنيم
انشالا 120 سال در بناه خدا زير سايه ي امام زمان و در كنار خانواده عزيزتون عمر با عزت داشته باشين



ممنون عزیزم.
همچنین شما!
مامي حانيه
13 تیر 92 1:00
اگر دوست داشتین به منم رمز بدين


وبت کو مامی حانیه جون؟
رمزو کجا بدم بهت؟
مامي حانيه
13 تیر 92 1:22




فرستادم خانومی.
مامان محمد و ساقی
13 تیر 92 14:53
حالا چرا میگی نقطه ی میانی عمرت؟


چون فکر میکنم 68 سال الی 70 سال دیگه پایان عمرمه!
شیدا
13 تیر 92 14:58
در اون که شکی نیست!!!
حالا راستشو بگو،چی به خورد خواهر شوهرت دادی؟؟؟


کمی محبت دو طرفه،
اندکی گذشت دو طرفه،
اندکی خواهر دیدن خواهر شوهرم برای من و خواهر دیدن من برای خواهر شوهرم.
و جنبه ی دو طرفه!
همین!
منصوره مامان زهره
14 تیر 92 23:51
ببین مردم چه استادن!!!
چه جوری مغز خواهر شوهره رو خورده که بیچاره بیاد تو وبش بتعریفه ازش
(بینتون به هم خورد آیا؟)
من و خواهر شوهرم مثل دو تا کفتر عاشق می مونیم


باور کن انتظار اس ام اس داشتم ازش.
چون تا به حال اینجا نظر نذاشته بود.
ولی حسابی خوشحال و سورپرایزم کرد.
منصوره مامان زهره
16 تیر 92 12:53
راستی من خواهرشوهر ندارم، کاش یه دونه خوبشو داشتم....


یه دونه خوبش کم گیر میاد.
نگرد نیست!