دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

دو راهی

1392/4/22 2:39
نویسنده : مامان دخترا
1,099 بازدید
اشتراک گذاری

 

از اواخر ماه رمضان سال قبل وبلاگ می نویسم.

از اواخر ماه رمضان با بلاگفا شروع کردم تا خاطره دخترهایم همیشه برایم بماند.

و حال و هوای خودم را ، در مقابل رفتارشان،تا اتفاقاتی که هر روزشان را پر میکند، در خاطرم بماند.

این یک سال هر روز از روز قبل شاد تر بودم.

چون اینجا دفتر خاطراتی بود که آنچه میخواستم و آنچه در دلم میگذشت می نوشتم بی آنکه سانسوری از احساسم داشته باشم.

اینجا نوشتم از همه دغدغه ها و شیرینی ها و تلخی ها.

از لحظات ناب مادری ام .

از لحظاتی که با هیچ کس نمیتوانستم به این راحتی بگویم .

از لحظاتی که فقط خودم درک میکردم و همسرم و دلم میخواست بعدها برای دخترهایم هم بماند.

با حال و هوایی که همان روز و همان لحظه ی خاص داشته ام.

دوست داشتم روزی که دخترهایم بزرگ شدند، بدانند من همان لحظه ای که با لباسهای نو در روز اول مهر راهی مدرسه شدند ، دقیقاً چه حسی داشتم.

 بدانند شبهایی که بیمار بودند من چه حالی داشتم.

بدانند روزهایی که موفقیتی داشتند من چه شوقی در دلم داشتم.

و چقدر افسوس خوردم که این وب را زودتر به پا نکردم تا کلی ار اتفاقات زندگی دختر بزرگه و دختر دومی را هم ثبت کنم.

 

اینجا دوستانی پیدا کردم که نادیده دوستشان دارم و با دیدن نظراتشان دلم پر میکشد برای زودتر خواندن و ذوق کردن.

 

من مادر بی دردی نبودم.

من مادر بی مشکلی نبودم.

من مادری بی احساسی نبودم.

ولی مثل هر مادری دلم میخواست فقط خوشی ها را برای دخترانم بنویسم و به یادگار بگذارم.

و مهم تر اینکه،  یکی از بهترین اخلاقهایم که خدا را بابت آن شاکرم ، این است که راضی ام  و همیشه با نیمه پر لیوان زندگی ام ، روزگار میگذرانم!

برای من یک سفر یکروزه یا رفتن دو ساعته به یک امامزاده همانقدر ذوق و شوق دارد که شاید یک "سفر کیش " برای دیگران!

برای من خریدن یک پاک کن و تراش برای دخترم همان قدر خوشحال کننده است که شاید خرید یک لباس گران قیمت برای دیگران!

 اما...

حالا بعضی از دوستانم که باورشان دارم و برایم عزیزند ، علت حوادث اخیر را نوع زندگی ام  می دانند که شاید موجب حسرت دیگران شود.

دلم میخواهد بدانم آیا خوشبینی و مثبت اندیشی باعث حسرت دیگران می شود؟

من هم مثل دیگرانم.

نه کم و نه زیاد.

 

 

بین دو راهی مانده ام.

آیا نوشتنم کار درستی هست؟

آیا باید رمز دار بنویسم؟

یا اصلا ننویسم؟

 

 

بد جور بین دوراهی مانده ام.

 

 

♥ از هیچ دوستی دلگیر نیستم که چرا چنین توصیه ای به من کردند.

چون میدانم که چقدر به من لطف دارند.

♥حادثه اخیر یک تصادف بود برای همسر که خدا را شکر به خیر گذشت.

♥ تا اینجای زندگی ، فعلا همه مان تا حدودی سالمیم و شاکر خدا!

 

 

 

پست حلوای آرد گندم چهل تیکه کامل شد.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سنبله
29 دی 92 23:03
سلام منکه از تجربه هاتون استفاده کردم ودعاتون میکنم . در ÷ناه خدا شاد وسالم زندگی کنین.
مامان دخترا
پاسخ
ممنون عزیزم از این همه لطف!