خواننده نسل پنجم!
این ماه رمضان سال 92 برای هر کس بهره ای نداشت ، برای دخترک من تقویت حس خوانندگی و پیدا کردن استعدادش در این زمینه را داشت!
به طرزی که در هر جای خانه که بود و در هر حالتی، به پایان سریال که نزدیک می شدیم ، کار و زندگی را ول می کرد و با حسی سرشار جلوی تلویزیون می رفت و خوانندگی می کرد.
و چه کسی جرات داشت این حس را خدشه دار کند و با دخترک حرفی و سخنی بگوید؟!!!
تا این حد!
فقط چیزی که بود دختر خواننده من در حضور پدر کمی معذب بود و یکسره پدرش را می پایید تا ببیند به او نگاه می کند یا نه؟
و این هم خوانندگی دخترکم:
این دقیقاً لحظه ایست که دخترک با دیدن پدرش حسش به هم ریخته و مشغول حس گیری دوباره است:
و اینجا هم بین آهنگ است که از حضار (من و خواهرانش) تقاضای همکاری با دست زدن را دارد:
شروع خواندن و حس ناب دوباره!!!:
و ناب بودن حس به اوج می رسد:
این پروسه تمام میشود تا سریال بعدی و آهنگ بعدی!
ما خانواده ای هستیم اعیان ، که هر روز و هر شب چندین بار با صدای ترانه های گوشی موبایل و تلویزیون ، به یک کنسرت مجانی دعوت می شویم!
هر چه باشد ما خانواده ی خواننده هستیم و جایمان آن جلو جلوهاست و احتراممان واجب است!
♥ بی کیفیت بودن عکسها به این خاطر است که از روی فیلم عکس گرفته ام!
♥♥ این فیلم به صورت دوربین مخفی ضبط شده بود و دوربین را با مکافات بین گلدان جا داده بودم!!!
چه می کشم من با ثبت این لحظات!