دیکته ی پر غلط!
دو شب قبل به دختر دومی پیشنهاد دادم که بعد از اینکه من دیکته گفتم و او نوشت ، او به من دیکته بگوید.
و با این کار ، با یک تیر سه نشان بزنم.
اول اینکه برای دختر دومی تمرینی باشد برای خواندن جملات " روان خوانی " ، ضمن خواندنشان برای من.
دوم اینکه دختر دومی در نقطه ها و دندانه های نوشته ی من دقت کند و همین موجب شود در دیکته خودش ، حواسش به نقطه ها و دندانه ها باشد.(گاهی دختر دومی در این موارد بی دقتی می کند.)
و سوم اینکه تفریحی باشد برایمان و از حالت خشک و قراردادیِ من مدام می گویم و تو مدام باید بنویسی خارج شویم.
خلاصه دختر دومی دیکته اش را نوشت:
و نوبت من شد.
من هم تا توانستم از نقطه و دندانه مایه گذاشتم و همچنین کلماتی که دختر دومی گاهی اشتباه می نویسد:
بماند که دختر دومی توصیه هایی هم به ما فرمودند در باب رعایت وضعیت ظاهری و بهداشت فردی و لابلای دیکته مدام میگفت:
"دختر کلاس اولی! " و یک توصیه جدید!
بالاخره دیکته تمام شد و دادمش به دختر دومی برای تصحیح!
دخترم هم با یک ژستی خاص شروع کرد به تصحیح دیکته.
غلط می گرفت و چپ چپ نگاه می کرد.
من هم لب به دندان می گرفتم و اظهار شرمندگی می کردم.
اواسط غلط گیری ها حوصله ام سر رفت و نشستم کنار و گفتم:
"خانوم ! من دیگه خیلی دارم خجالت می کشم از این دیکته.هر وقت تموم شد به من بگو."
و شروع کردم به بافتنی بافتن.
لحظاتی بعد دختر دومی با حالتی حق به جانب و جدی رو به من می گوید:
" به جای اینکه بیای جلو و اشتباه هات رو ببینی ، می ری سراغ کار هنری؟!!!"
و دنباله اش :
"امروز بری خونه پدر و مادرت کُشتَنِت بچه ی کلاس اولی!"
خلاصه ی ماجرا اینکه چنان از غلط دیکته ای های ما پیش خانوم معلمش گفته بود که خانوم معلم پیشنهاد داده بود به مامانت بگو با این غلط ها بیاید کنار تو بنشیند کلاس اول!
و دختر دومی کیفور از جمله ی معلم!
حالا بماند که برای معلمش شرح ماوقع و اهدافم را نوشته بودم و معلم گرامی مزاح نموده بودند.
ولی دختر دومی به شدت از این مزاح استقبال نمودند!
در پست بعد نمونه های دیکته ی دختر دومی و دختر بزرگه را می گذارم.
تا به حال تجربه ی کور کردن کسی یا چیزی را داشته اید؟
کور کردن کسی که خدا به دور!
کور کردن چیزی چطور؟
مثلا بافتنی؟
ما در چهل تیکه راه و رسمش را یادتان داده ایم.
خوب هر چیزی راه و رسمی دارد دیگر.