عزیز خانوم
3 روز دیگر دخترک 2 سال و دو ماهه می شود .
و در این روزها ، اینها همیشه و همه جای خانه همراه دخترک هستند:
حتی اگر چیزهای دیگر گوشه ای از اتاق جا بماند ، کیف و دفتر و وسایل نوشتن همیشه هست.
و البته چیزی که حتی موقع خواب هم از دخترک جدا نمی شود این است:
"اَدی" یا همان (عزیز)!!!
دخترک برای این عزیز خانوم چنان احترامی قائل است که برای هیچ کداممان نیست.
اگر موقع راه رفتن پایی به عزیز بخورد ، یا وسط آشپزخانه باشد و با پا کناری بگذارمش چنان قشقرقی به پا می کند که نگو و نپرس.
چیزی است در مایه پتوی نازنینش!
خلاصه این عزیز خانوم روزی هزار بار بوسیده می شود و بوییده می شود و غذا داده می شود و آب داده می شود و به تماشای تلویزیون دعوت می شود و ...
در این حد این عزیز خانوم عزیز است که حق دارد با دخترک زیر پتویش بخوابد و دخترک صبح که از خواب بیدار می شود اولین جمله اش بعد از سلام این است:
"اَدی!تُدایی؟اِه...ایندایی؟"
(عزیز!کجایی؟ اِه...اینجایی؟)
و شروع می کند به اجرای مراسم چاق سلامتی صبحگاهی و تازه کردن دیدارهایی که از شب قبل کهنه گشته است!
خدایا شانس!!!
توضیح:
آن کنترل کوچک ضبط و آن کاور تلفن همراه ، نقش تلفن همراه دخترک را دارد که من مجبورم روزی چند بار از طریق آن با خاله و عمه و مادر و مامانی و بابایی و باباحاجی خیالی صحبت کنم و از آن بدتر با اصرار به خانه مان دعوتشان کنم.
البته به صورت فرضی!
92/09/27-6:21 عصر