میهمانی پایان سال
دیروز آخرین مهمانی جمعه خانه مادر بود.البته مادر چیزی نگفت ولی از شواهد و قراین اینطور برآمد که:
دختران و داماد گرامی!
پسر ها و عروس حاضر در جلسه گرامی!
به علت پایان سال 91 و آغاز خانه تکانی تا اطلاع ثانوی تعطیل است!
لطفا سوال نفرمایید!
و من هم در کسوت یک عروس خوب سوال ننمودم و امید بستم که مانند سیبی که به هوا می اندازی صد چرخ می خورد تصمیم نگفته مادر هم در طول هفته عوض شود!
اصولا این خانه مادر که قبلا هم درباره اش نوشتم جای بسیار خوبی است.
جایی که وقتی دختران من آنجا را تبدیل به کوفه می کنند کسی حرف نمیزند و وقتی شمر(لقبی که بابا حاجی در قبال رفتار با بچه ها به من می دهد!!!)هم حرف میزند معترض میشوند!
دخترانم خانه مادر را تبدیل به گالری نقاشی می کنند:
و سکوت اهالی خانه...
در این خانه دخترانم مدرسه تشکیل می دهند:
و سکوت اهالی خانه...
بین اولیای مدرسه بر سر یک مداد شمعی اختلاف در میگیرد و خون و خونریزی راه می افتد!
تا جایی که اولیای مدرسه به حالت قهر از هم جدا میشوند و مدارس جداگانه تشکیل میدهند!
و سکوت اهالی خانه...
خانه مادر تبدیل به سالن مد میشود و دخترها روسری مامان را تست میکنند:
و سکوت اهالی خانه...
دخترک هوس غذا میکند و حکم میکند که از دست عمه غذا بخورد:
و تازه نیروی کمکی هم خبر میکند!
و سکوت اهالی خانه...
خلاصه خانه مادر دنیایی دارد برای بچه ها و بابا و مامان بچه ها که از چهارشنبه همه پرس و جو میکنند که جمعه خبری هست؟!
و پست بعد سراغ یکی دیگر از اعضای خانه مادر میروم.در سکوت!
ادامه مطلب چند عکس دیگر...