یا من اسمه دواء
سه روز است که خانه ما بیمارستان است.
دختر دومی تب کرد و خوابید.از یکشنبه مدرسه نرفت و در تب سوخت.شب تا صبح از درد بدن گریه کرد و تب و لرز امانش را بریده بود.
دیروز دخترک هم تب کرد.اما باز روی پا بود.از صبح تب دخترک هم زیاد شده.ظهر درجه حرارت بدنش 40 درجه بود.سرفه میکند .
و از همه اینها بدتر پروسه شربت و دارو دادن به دخترک است.
و من فکر میکنم بعد از سه شب بی خوابی و بد خوابی آیا توان دارم که امشب هم بیدار بمانم؟
خدایا!
یا من اسمه دواء و ذکره شفا!
خودت شفا بده!
**********************************************
در این روزهای بیماری گمان میکنم دخترک هم شغل آینده اش را انتخاب کرده.
دخترک با چوبش تا دمار از حلق اطرافیان در نیاورد ول کن نیست!
***************************************************
امروز ظهر برای دختر دومی به جای سوپ عدسی پختم.چون دوست دارد گفتم شاید بهتر میلش بکشد.
بعد از غذا میگویم:"چه عدسی خوشمزه ای پخته بودم!"
دختر دومی میگوید:"به خاطر لیمو ترشها خوشمزه بود!"
****************************************************
با دختر ها نشسته ایم و مشغول ماساژدادن پای دخترک هستم که دختر دومی میگوید:"فکر کنم من درباره دخترک نظر دادم!"
میگویم:"یعنی چی که نظر دادی؟"
میگوید:"همین که گفتم دخترک هنوز مریض نشده نظرش دادم!"
میگویم:"نه مادر جان اون نظر زدن است نه نظر دادن!"
میگوید:"حالا شاید شما رو هم نظر بدم!آخه هنوز مریض نشدی."
میگویم:"دعا کن من مریض نشوم.چون کسی نیست کارهایتان را انجام دهد و به شما برسد."
دختر بزرگه میگوید:"آخ جون اگه مریض بشی من خانوم خونه میشم!"
خوب من چه بگویم با این دختران دلسوز!