دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

یا من اسمه دواء

1392/9/16 1:56
نویسنده : مامان دخترا
555 بازدید
اشتراک گذاری

سه روز است که خانه ما بیمارستان است.

دختر دومی تب کرد و خوابید.از یکشنبه مدرسه نرفت و در تب سوخت.شب تا صبح از درد بدن گریه کرد و تب و لرز امانش را بریده بود.

دیروز دخترک هم تب کرد.اما باز روی پا بود.از صبح تب دخترک هم زیاد شده.ظهر درجه حرارت بدنش 40 درجه بود.سرفه میکند .

و از همه اینها بدتر پروسه شربت و دارو دادن به دخترک است.

و من فکر میکنم بعد از سه شب بی خوابی و بد خوابی آیا توان دارم که امشب هم بیدار بمانم؟

خدایا!

یا من اسمه دواء و ذکره شفا!

خودت شفا بده!

**********************************************

 

در این روزهای بیماری گمان میکنم دخترک هم شغل آینده اش را انتخاب کرده.

دخترک با چوبش تا دمار از حلق اطرافیان در نیاورد ول کن نیست!

 

 

 

 

 

***************************************************

 

امروز ظهر برای دختر دومی به جای سوپ عدسی پختم.چون دوست دارد گفتم شاید بهتر میلش بکشد.

بعد از غذا میگویم:"چه عدسی خوشمزه ای پخته بودم!"

دختر دومی میگوید:"به خاطر لیمو ترشها خوشمزه بود!"

 

****************************************************

 

با دختر ها نشسته ایم و مشغول ماساژدادن پای دخترک هستم که دختر دومی میگوید:"فکر کنم من درباره دخترک نظر دادم!"

میگویم:"یعنی چی که نظر دادی؟"

میگوید:"همین که گفتم دخترک هنوز مریض نشده نظرش دادم!"

میگویم:"نه مادر جان اون نظر زدن است نه نظر دادن!"

میگوید:"حالا شاید شما رو هم نظر بدم!آخه هنوز مریض نشدی."افسوس

میگویم:"دعا کن من مریض نشوم.چون کسی نیست کارهایتان را انجام دهد و به شما برسد."ناراحت

دختر بزرگه میگوید:"آخ جون اگه مریض بشی من خانوم خونه میشم!"تعجب

خوب من چه بگویم با این دختران دلسوز!متفکر

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

سميه مامان گل دخترا
15 اسفند 91 19:34
سلام من چند روزى نبودم حالا هم كه اومدم مريضيد دخترا. انشاالله كه زود زود خوب بشيد وخدا هم به مامانى قوت بده.
واقعاً درك مى كنم حالتون رو مامان دخترا. تو خونه ما كه خدا نكنه مريضى وارد بشه،مگه ديگه بيرون ميره.
اميدوارم شما رو نظر نداده باشن و مريض نشيد😉


دعا کن خدا خودش شفا بده.راضی هستیم به هر چی اون بخواد.
مهسا
15 اسفند 91 20:48
خدا همه مریضها را شفا بده و انشالله بلا از خانه شما هم دور باشه. و ایشالله که شما هم مریض نمی شید . نه شما و نه هیچ مادر دیگه ای


ان شااله!
پیامی که نرو شما را آزار نداد؟
داد؟
مامان کوثری
15 اسفند 91 23:14
پیشاپیش سال نو مبارک چیزی به آخر سال نمونده با طراحی تقویم کودک کارت تبریک عید و طراحی انواع تم های تولد در خدمت شما هستیم تنوع طرح ها رو در وب ما ببینید حتما به یه بار دیدنش می ارزه http://temparti.blogfa.com/
♥●•٠·˙عارفه مامان حلما جون♥●•٠·˙
15 اسفند 91 23:56
امان ازین دخملا


امااااااااااااااان!
خاله ی آریسا
16 اسفند 91 9:57
ایشالله سه گل شما هرچه زودتر خوب میشن


انشااله.دعا کنید برای هممون.
دعا یه چیز دیگه است.
مانلی مادر باران
16 اسفند 91 15:19
امیدوارم هر چه زودتر همه ی اهالی خونه خوب بشن لیمو ترش و مایعات و مرطوب نگه داشتن هوا و گذاشتن پیاز قاچ زده در اتاق ها باعث از بین رفتن زودتر ویروس ها میشه


ممنون از توصیه هات عزیزم.باید دوره رو بگذرونن دیگه.این وسط ما فقط داغون میشیم.بس که غصه میخوریم.
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
16 اسفند 91 17:40
سلام عزیزم.
الهی فدای چشمای تو رفته وتب دارش بشم.

اصلا این بچه هایی که چشماشون درشته،بدیشون اینه که تا یه کوچولو ناخوش میشن یا تب میکنن، تورفتگی چشماشون واون حالت تب داری که توی چشم خودشو نشون میده،آدمو دیوونه میکنه... طهورا که اون دفعه مریض شده بود،همش دلم میخواست یه عینک دودی بزنم رو چشماش که چشماشو نبینم!
والا!
الهی که بلا دور باشه.
چه خوب که دختر بزرگه دوست داره خانوم خونه باشه.
چرا ازش کمک نمیخوای؟
هم یه کم استراحت میکنی وهم اون حسابی خانوم خونه میشه.
ها؟


اتفاقا بهش میگم چه اشکالی داره؟الان هم فکر کن خانوم خونه ای.کمک کن.میگه میخوام آشپزخونه مال خودم باشه و شما توش نباشی!
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
17 اسفند 91 0:50
منم منظورم، همون حرف دختربزرگه بود.
منظورم این بود که کلا شما توی اشپزخونه نباشی.


من که از خدا میخوام عزیز جان. به شرطی که بعد از بیرون اومدنش من دو ساعت راه نرم و جمع نکنم آشپزخونه رو!
مامان سونیا
17 اسفند 91 11:47
وای عزیزم انشاالله خدا شفا بده زود زود خوب بشن و قبراق وسلامت طفلی دختر دومی از درسش هم عقب میمونه


درس که به اون صورت نداره.آخه پیش دبستانیه.ولی از آموزش عقب افتاده دیگه!
مامانی طهورا
17 اسفند 91 11:47
خدا قوت مادر جان
حال دخملی چطوره ؟! انشاله که خوب خوب شدهببخشین که ما دیر رسیدیم


کمی بهتر هستن ولی خوب نه!هنوز تب میکنند و هنوز شبها خوب نمیخوابند.
مامان سونیا
17 اسفند 91 11:47
خانمی قابل دونستید یک سری هم به ما بزنید


حتما عزیزم.یک بار اومدم هرچی دنبال عکس گل دخترت گشتم نبود.حالا میام و مفصل میخونمت خانومی!
سميه مامان گل دخترا
17 اسفند 91 15:49
سلام مامان دخترا. بهتر شدن دختراتون؟خيلى تو فكرتون هستم. خودتون روبراهيد؟واقعاً خسته نباشيد. مى دونم كه روزاى كسل كننده وسختيه. توضيحى هم نميدم چون شما هم مثل من دكتر شدى. ديگه بايد دوره ش طى بشه. اميدوارم هر چه زودتر دخترا خوب بشن و ديگه مريضى به كسى هم سرايت نكنه.


ممنون خانومم.از دعای همه شما بهترن امروز.خلاصه رختخواب جمع شده و روی مبل میخوابن!همین جای امیدواریه!
مامان فرشته های شیطون
19 اسفند 91 8:23
درکت میکنم حسابی وقتی بچه ها مریض میشن من میشم یه پرستار 24ساعته تب سنج دستمه و مدام چکشون میکنم سیب زمینی که رو آتیش کباب میکنم رو اینجور مواقع دوست دارند بعد هم عسل و آبگرم و آب لیمو و مخلوط آب لیمو شیرین و پرتقال خلاصه من به کل از پا میفتم خواهر ایشالله همیشه سالم باشند و شما هم در آرامش


بعد از مریضی که بدنشون ضعیف میشه بدتره.دختر دومی حسابی کم آورده.
طاهره سادات
22 اسفند 91 13:17
عزیزم ، چقدر بامزه که دختر اولنون این شکلی گفت. چه حس دلسوزانه ی خوشکلی.
ایشالا که همگی خوب شده باشنو شما هم مریض نشده باشین


نه خدا رو شکر به خیر گذشت.
بچه ها هرچی بخوان به آدم میگن.میبینی؟