دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

اندر احوالات این روزهای ایران!

این روزها بسیار دلگیر است! نه اینکه خدای ناکرده مشکلی شخصی باشد. دلم برای این روزهای اجتماعمان می سوزد. دلم برای خودمان می سوزد که چطور به خاطر انتخاب شدن همه چیز را زیر پا میگذاریم.       دیروز که با دخترها پیاده به مهمانی می رفتیم ، جلوی کالسکه دخترک دو تا برگه تبلیغاتی افتاده بود. با یک پرچم کوچک کنار کاندیدای محترم شورای شهر  ، و یک پرچم بزرگ پشت برگه! و البته دو" الله "میان پرچم ها! صبر کردیم و با دخترها برگه ها را برداشتیم و کناری گذاشتیم تا چرخ کالسکه از روی نام خدا عبور نکند. دوباره راه افتادیم و به دو قدم نرسیده و وارد خیابان که شدیم دیدیم که ای وای!...
21 خرداد 1392

یک خبر خوب!

با یک تلفن غیر منتظره و یک خبر خوشحال کننده حالم دگرگون شد. یک پیشنهاد قشنگ و سخت! "دو روزه مشهد میری؟" چرا که نه؟ مگر من پر نمیکشیدم برای دوباره آمدن؟ مگر همین جمعه از دلم که هوای مشهد داشت نمیگفتم؟ مگر همین امروز صبح یاد حرم نبودم؟ چرا که نه؟ پس قبول! هر چند سخت باشد و طاقت فرسا. هر چند که از حالا میدانم دخترک در ماشین حالش بد میشود و پوستم را می کَنَد! هر چند که میدانم این روزها چقدر شلوغ است. ولی قبول! می آیم. فردا عازم مشهدیم.   ...
14 خرداد 1392

زن بودن بدون تعطیلی!

دلم میخواهد باز هم بخوابم.خواب تمام چشمها و بدنم را گرفته.دخترک سرش را روی بدنم گذاشته و پیچ و تاب می خورد.گرسنه است ولی توان برخاستن ندارم. کنارم می نشیند و محکم روی صورتم و چشمهایم می زند.می دانم که باید بلند شوم. با بی حالی شیشه را پر از شیر میکنم و بر میگردم تا از آشپزخانه بیرون بیایم.دخترک وسط آشپزخانه زل زده به من.با یک لبخند به پهنای صورتش.     خستگی ام در می آید!     یادم می آید که من یک مادرم و حق خستگی ندارم. دختر ها را از خواب بیدار میکنم و به آشپزخانه بر میگردم.در حالی که از پروسه بیدار کردن دختر ها هلاکم. مثل هر روز در کارهای روزانه و عصرگاهی فکرم هم می چرخد. ...
17 ارديبهشت 1392

من یک مادر هستم.

گاهی وقتها که از زندگی و شلوغیهایش خسته می شوم،     گاهی وقتها که هر چه می دوم و کارهایم را روی دور تند انجام می دهم باز هم به دلم نمیرسم،     گاهی وقتها که همزمان با خواباندن دخترک روی پاهایم و تکان تکان دادنش، کتاب و مجله میخوانم و آنقدر خطوط ،جلوی چشمهای آستیگمات و بدون عینکم تکان میخورند که تهوع می گیرم،     گاهی وقتها که کتاب و مجله را برای تکان نخوردن روی زمین می گذارم و مایل میشوم برای خواندنش و بعد از مدتی گردن خشک شده ام از درد ناله می زند،     گاهی وقتها که در تختخواب زور میزنم تا چشمهایم را برای خواندن دو خط بیشتر ، باز ...
2 ارديبهشت 1392

تمام می شود هر روز!

به همین زودی روزها گذشتند و می گذرند. انگار همین دیروز بود که تصمیم می گرفتیم کجا برویم و کی برویم؟ انگار همین دیروز بود که فکر سفره هفت سین بودیم که چه بکنیم برایش؟ انگار همین دیروز بود که شمارش معکوس میکردیم برای تعطیل شدن دخترها و مکه رفتن مامان و بابا و رفتن به مسافرت و سال تحویل و... انگار همین دیروز بود که با ذوق و شوق پارچه ساتن بنفش خریدم و دورش را دوختم برای سفره هفت سین. انگار همین دیروز بود که دور سفره سال را تحویل کردیم. انگار همین دیروز بود... تمام شد! چرا برای چیزی که اینقدر زود میگذرد گاهی اندوهگین می شویم؟ تا به خودمان بیاییم میگوییم: "انگار همین دیروز بود که به دن...
15 فروردين 1392

یازده سالگی و یک کامنت

  مادر دختر شانزده ساله که باشی... چه فرقی میکند یازده سال و شانزده سال؟مهم این است که هر دو نوجوان شده اند. مادر دختر یازده یا شانزده ساله که باشی موقع خانه تکانی دخترت هزار کار ردیف شده دارد که وقت کمک کردن ندارد! وقتی کمک میکند آنچنان از کارهای عقب افتاده اش میگوید که دلت کباب میشود برای اینکه او را از کار خودش انداخته ای. مادر دختر یازده یا شانزده ساله که باشی دخترت با هر نگاه یا حرف محبت آمیز که بین تو و همسرت رد و بدل میشود فورا بهانه ای برای خودنمایی به پدر پیدا میکند و هزار تا برگه با نمره خیلی خوب دارد که هنوز به پدر نشان نداده و هزار تا جواب آزمون که پدر هنوز رویتشان نکرده و هزار تصمیم گرفته ش...
17 اسفند 1391

لیست مسافرت

قرار بر این شده که عید امسال هم مانند چند سال گذشته به سفر برویم.به بچه ها گفتم فکر کنید و هرچیز برای مسافرت لازم دارید کم کم آماده کنید. دختر بزرگه طبق رسم خودم لیست مینویسد و دختر دومی چون توان نوشتن ندارد از هر چه برای سفر لازم دارد لیستش را به صورت نقاشی تنظیم کرده!   این لیست دختر دومی     ردیف اول(بالا) از چپ به راست: بادبزن-گوشی موبایل-کیف-دفتر نقاشی-شارژر(از نوع همه کاره)-مداد رنگی-عروسک-دی وی دی پلیر(یا به قول خودش لپ تاپ) ردیف دوم(از چپ به راست): باربی-دستمال-ناخنگیر-لیوان-سی دی-برس-آینه-بازی فکری(اون کله آدم با مغز)-عینک ردیف سوم(از چپ به راست): کرم دست و صورت-مس...
15 اسفند 1391

بازی با پازل

بچه ها از ماهیانه شان پول برداشتند و رفتند برای خودشان بازی فکری بخرند.یک بازی فکری جعبه ای که دو تا بازی در یک جعبه است دختر بزرگه خرید و دو تا پازل هم دختر دومی.دختر دومی مشغول بازی با پازلش بود که دخترک سر رسید و با دقت مشغول درست کردن فرضی پازل شد!همان طور که دختر دومی دانه دانه پازلها را سر جایش می گذاشت.             دختر ها دارند با هم بازی می کنند که دخترک مدام می رود و بازیشان را به هم میریزد.دختر دومی که از به هم خوردن مداوم بازی کلافه شده به من می گوید: "مامان همون طور که بچه به دنیا آوردی ازشون مواظبت هم بکن دیگه!!!"         دوبار...
14 اسفند 1391