حال دخترک از لطف خدا و دعای دوستان بسیار بهتر است. طبق پیش بینی ، بیماری ویروسی بود که پس از قطع تب ، دانه های ریز قرمز از بدنش بیرون ریخت و به خیر و خوشی تمام شد. فقط من ماندم و یک دختر غرغرو و بد اخلاق که به زمین و زمان گیر می دهد و گریه می کند. خدایا صبر! دیشب یک بند پاک کنِ دیگرِ دختر دومی هم تمام شد و بافتنی های مدرسه ای به سلامتی بافته شد. لباسها را عمه تحویل داد و اتو شد و یقه ها و آستینهایشان را با نگین های اتویی تزیین کردم و لباسها هم کارشان پایان یافت. برچسب اسم ها زده شد و کیفها سر و سامان پیدا کرد. این پست باشد برای بافتنی ها ، تا پست بعد وسایل مدرسه ...